سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

روح زندگی........

شیراز بودم........ 

جای همتونم خالی کردم........... 

رفتم حافظیه و سعدی..........یه سری هم به باغ ارم زدم و حسابی از فصل برگ ریز هزاررنگ لذت بردم............تازه بعدش نوبت نارنجستان بود و نارنجای سبز اویزون به شاخه های درخت...... 

مست و ملنگ .............. 

تو یه دنیای کاملا پارسی............ 

ظرافت و صدای بلبل ............گلدونای شمعدانی و گلهای زیبا..........درختای کهنسال و گچ بری و تالار ایینه............ 

حس ایرانی بودن..............حس ادم بودن..........زندگی کردن.......... 

وای ........شیراز همچنان روح زندگیشو حفظ کرده........ 

هرچند مردمش.............درگیر حاشیه شدن....... 

شهر یه جورایی غریب شده........شیرازی که من میشناختم.........تو غم فرو رفته........... 

ولی زیر پوست همین ظاهر ناراحت کننده.........هنوز قلبش میتپه و گرمه........ 

============================= 

اگر ایمان ادمی رو پایدار میکنه........ثبات میده به شخصیت و روحش........... 

عشق هم انگیزه حرکتش میشه.............. 

این وسط فقط اراده میخواد تا شروع کنه این سفر سر شار از حکمت و لذت رو ....... 

================================ 

دارم برای سفر بعدی برنامه ریزی میکنم........ 

احتمالا یه سری برم یزد.......... 

دلم هواشو کرده.........تو این فصل خوش میگذره............. 

کلی هم جای دیدنی داره............. 

زیاد رفتم ولی بازم میرم............. 

================================ 

خدای من........... 

خدای بزرگ من........... 

خدای.................................................. 

دوست دارم.............. 

کمکم کن ایمانمو قوی کنم..............عاشق بشم................اراده هم دارم.......فرصت بهش ندادم...........وگرنه دارم.............. 

نظرات 9 + ارسال نظر
آرمین سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 07:22 ب.ظ

سلام
این تیکه حس ایرانی بودن.........حس آدم بودنو خوب اومدی. خیلی جمله خفنی بود . خیلی حال کردم. گرچه آدم نباید با مسائل نژاد پرستانه حال کنه ولی کمش مزه میده.

سلام رفیق
من این حسو تو تبریز هم داشتم..........ارومیه.......مشهد........اهواز.....یزد.......کاشان......کرمانشاه......همدان..........بندر عباس..........من هر کجای ایران که برم........هر خونه و باغ قدیمی که ببینم.........همین حسو تجربه میکنم..........این مهمه..........باقیش شعر معر............تو چطوری رفیق؟ خوبی؟

بانو سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 08:28 ب.ظ http://shekastnapazir2.blogsky.om

دوست جون منم باهات می ایمممم

سلام نازنینم .......حتما ............چه خبر.........اوضات خوبه؟

آرمین چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

من چطورم؟ من خوبم

خدا رو شکر ..........منم خوبم.......دیگه چه خبر؟

آرمین جمعه 27 آبان 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

خبر خیر. شما چطوری؟ زاینده رودتونم که پرآب شد. دیگه چی میخواید؟

خبر خبر...........ممنون............هیچی والو کاکو......دیگه هیچی نمیخوایم جز عدالت پروردگار.......همین....

محسن شنبه 28 آبان 1390 ساعت 12:29 ق.ظ

من شش ماه هر پنجشنبه رفتم شیراز و جمعه برگشتم.
حالا که نگاه می کنم می بینم که همین طوری می باید بوده باشه.
دوران سربازی که جمعه غروب تا پنجشنبه صبح اصلن معلوم نبود کجایی؟ فرقی هم نمی کرد.
گاه ساعتها در کوچه پس کوچه هایش قدم می زدم. می زدیم. آن وقت ها خیلی جاهای قدیمی داشت. این روزها را نمی دانم. چرا که اووووووووووووه سال پیش بود.

سلام رفیق
شیراز همون شهر منتهی غبار غم گرفته......ولی همون شیراز ....با همون محله های قدیمی و باغ و بوستانهاش.......

الی پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 11:53 ب.ظ

ایمان از دید تو یعنی چی؟
ایمان به کی؟

سوال سختی پرسیدی...........ولی من در کل بخوام جواب بدم ایمان به اونی که اون بالاست.......و ایمان به خیلی چیزای دیگه

الی جمعه 18 آذر 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

خوب حالا چیکار میکنی که ایمانت قوی بشه؟
با چه مذهبی؟

خیلی با حالی رفیق........سوالهاتو دونه به دونه میپرسی.....میتونی از اول بری سر اصل مطلب.......میدونی ایمان به خداوند.....ربطی به مذهب نداره..........ربطی به داشته ها و باورهای قلبیت داره........ببین.......دین و مذهب خیلی خوبه..........به ادم جهت میده........راه رو نشون میده........کلا کار ادمیزاد رو اسون میکنه........ولی دل ادم که ایمان رو میسازه نه مذهب ادمها.....مذهب .............وسیله کار....ادم حتی میتونه با دیدن طبیعت.......شنیدن.......صحبت کردن......ارتباط باورشو قوی کنه........میتونه ایمان داشته باشه که هیچ چیز به حکمت و تصادفی نیست.........این خیلی سخته...........بحث احمقانه ای هم هست......به جایی نمیرسه.............میدونی من قلبا باور دارم هر کسی خدا رو اونطوری که دلش میخواد میبینه و باور داره..........یکی خدا رو قدرت مطلق میبینه..........یکی صبور..........یکی مهربون...........یکی خشمگین..........حتی هستند کسانی که منکرش میشن.........منکر وجودش........ولی وقتی توی دلشونو میبینی...........ته مهاش.........خدا رو میبینن........ولی ظالم...........و چون نمیخوان بگن خدا رو ستمگر میبینن...........میگن اصلا نیست.......
میدونی ادمها خودشون باید راهشونو پیدا کنن...........خودشون باید مذهب خودشون باشن..............
من وقتی ایمانم ضعیف میشه.............وجودم سست میشه..........به درو و دیوار بد و بیراه میگم..........همه چیز رو بد میبینم...........زنگ خطر وجودم صداش در میاد..........من زودی دنبال بستن پایه های باورهام میکنم............کتاب میخونم.........فیلمهای الهام بخش میبینم..........کنار ادمهای قوی میشینم............حتی گاهی میزنم به کوه و دشت..........و در مواقع خیلی خطرناک..........فقط به کتاب اسمانی پناه میبرم.........همیشه هم جواب میگیرم.......اروم میشم....همین........

الی شنبه 19 آذر 1390 ساعت 11:48 ب.ظ

مرسی از جوابت........ولی به نظر من اگه ادم زندگیشو جهت دار کنه خیلی زودتر به خواسته هاش میرسه و .........ارامشی که میگیره بی پایانه..
ایبته این نظر شخصی منه....هرکسی یه جور خدارو قبول داره ولی در عمل.....
موفق باشی و شاد........

سلام رفیق
تو هم موفق و شاد باشی عزیز

روح اله دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت 03:25 ب.ظ

من یه بار اومدم شیراز. خیلی زیباست.
من فکر نکنم جایی تو این دنیا پیدا کنی که مردم در گیرو دار زندگی نباشند.عده ای برای زنده موندن عده ای برای زندگی بهتر.زندگی یعنی تلاش و تو این تلاش خدا همراه با تو هستش.شاید سختی راه برات گرون تموم بشه. ولییک جایی خدا جبران میکنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد