سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

این روزها......

این روزها......این روزها که میگذره..........من هر روز از خودم دورترم و از همیشه به خودم نزدیکتر 

دلم میخواد مثل قدیمها که راحت مینوشتم 

بنویسم 

خیلی برام سخت شده 

اینقدر خودمو مشغول کردم که فراموش کنم خودمو............ 

زندگی و جدی بودنشو............... 

تصور میکنم که دارم تغییرات اساسی ایجاد میکنم 

ولی میدونم همش یه دروغ بزرگ............... 

این روزها ................... 

از همیشه دورترم............ 

این روزها......................... 

آرزوهام تموم شده............... 

نظرات 4 + ارسال نظر
رها دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.raha90.blogsky.com

ارزوها که تمومی ندارن مطمئنید ارزوهاتون تموم شده شاید دیگه از جنگیدن به خاطر ارزوهاتون خسته شدید.اره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شاید.............نمیدونم..........

دُرناز چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 ساعت 03:00 ب.ظ http://faslebigharari.blogfa.com

من این نقطه هارو دوست می دارم!!!!!

من هم شما رو دوست میدارم......

رکسانا سه‌شنبه 9 خرداد 1391 ساعت 12:59 ق.ظ http://iranbanooo.blogsky.com

این روزها میگذره . به روزهای بعد امید داشته باش

چشم حتما.........ما که امید داریم یه روزی یه جایی یکی باهام تماس بگیره بگه میاد اصفهون یه سری به این رفیق قدیمیش بزنه خانوم دکتر........دیگه تحویل نمیگیرید ..........

محسن جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

می دانستم که چیزی ننوشته ای. این را که دیدم یاد سهراب سپهری افتادم: همین جوری:
من به اندازه یک ابر دلم می گیرد وقتی از پنجره می بینم حوری، دختر بالغ همسایه، پای کمیاب ترین نارون روی زمین، فقه می خواند.
فقه می خوانی؟
به نظر من فقط حوریان باید دلشان بگیرید و نتوانند بنویسند.

سلام رفیق
انگار استعداد نوشتنم خشکیده........ولی در حال ابیاریشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد