سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سفر طولانی.........

یه جای دنج واسه خودم که میتونم سفره دلمو پهن کنم و بنویسم ...........بی انکه نگران چیزی باشم..... 

ولی حتی تو این  سرای ارامش هم میترسم......... 

مسخرس...........انگار کسی مثل سایه دنبالم باشه 

======================== 

مهر ماه از خدا چیزی خواستم...........ارزویی کردم که الان به شدت ازین خواسته پشیمونم 

خیلی خستم......... 

افکرم......جسمم....... 

دنبال راهیم برای رهایی......... 

یکشنبه قراره بیاد اصفهان و من هیچ شوقی ندارم......... 

شاید اگر سال ۸۷ یا ۸۸ بود ذوق زده عین دختر بچه ها بالا پایین هم میپریدم ...ولی الان مثل یه خانوم منطقی دنبال جملات و کلماتی هستم که حسمو سرکوب کنم............ 

یادم نمیاد از کی دوستم بوده.........یا من دوستش بودم......... 

شاید ۸۵......شاید ۸۶......... 

۶ ساله یا ۷ سال؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

حالا بعد از این همه سال..........میخواد بیاد......... 

میخواد یه دوستی عادی رو به مرحله بعدی ببره.............احمقانس...........حتمی ۶ یا ۷ سالم میخواد دوست پسرم باشه تا تصمیم بگیره خواستگاری کنه...........احتمالا ۷ سالم نامزدیمون طول میکشه........مسخرس........ 

هیچ حسی برام نمونده........... 

سعی میکنم شاد نشون بدم ولی نیستم........ 

سر سوزنی اشتیاق ندارم برای دوست داشتن یا دوست داشته شدن............. 

احالا تو این هیرو بیر..........دیشب یکی مستقیم گفت که دوستم داره و میخواد منو برای ازدواج.......بی انکه منو بشناسه یا حتی سعی کنه بشناسه........... 

منطقش چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

این یکی فاکتوراش از باقی هم احمقانه تر........... 

خدای بزرگ.............. 

این ۶ ماه به اندازه کل دهه ۲۰ مردای جورواجور سر راهم قرار دادی.......... 

ولی هیچ کدوم جفت من نبودند....... 

یکی بهم گفت اگر بخوام به همین روش ادامه بدم دیگه مردی سمتم نمیاد.............. 

بهتر.......... 

اصلا نخواستم........... 

میخوام تنها بمونم و تنها زندگی کنم 

اصلا تنها به دنیا میاییم و تنها میریم........... 

ژس جفت واسه چیمونه؟؟؟؟؟ 

دلم هوای سیگار کشیدن کرده............. 

فکرم بهم ریختس............ 

پروژه هام روی هم تلنبار شده.............. 

باید فکرمو پاک کنم 

دلم سیگار میخواد و شراب و ... 

میخوام برم یه سفر طولانی 

یه سفر طولانی که توش ادمی نباشه........

نظرات 5 + ارسال نظر
sasan سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 11:53 ب.ظ

ساسان سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 11:58 ب.ظ

سارا اون دوتا رو میگم یکیش که پرونده سیاهه اون یکی هم که احمقه برو سفر یه بطری شراب شیرازم خوبه .ما که نخوردیم مزه اشو برامون تعریف کن.از شراب شیراز خیلی تعریف میکنن.

اره رفیق شراب شیراز عالیه..

محمود امینی چهارشنبه 27 فروردین 1393 ساعت 05:50 ب.ظ http://www.lgalga.blogsky.com

سلام دوست خوبم .
ممنون از اینکه گل نگار ویادگاری از محبت خود را در وبلاگ بنده نقش بستید.
با اجازتون سری به وبلاگتون زدم وبه اندازه وقت کمی که داشتم از مطالبش استفاده کردم .بعدا عمری باشه بیشتر مزاحمش خواهم شد.
تو این چند موضوع اول که خوندم تو بیان احساسات و بیان مطالب بسیار قلم توانایی دارین:فقط مطالبتون حاکی از اینه که از زندگی چندان دل خوشی ندارید یا بهتر بگم جراحاتی بر قلبتان گذاشته است اما این برای همه ماست مخصوصا هر چه جلوتر میرویم بیشتر هم میشه.نگذارید مغلوب این عروس هزار چهره بشید.موفق باشید تا بعد.یاعلی

سلام رفیق...بسیار سپاسگزارم که به وبلاگم امدید.....ممنون

سامان جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 01:44 ق.ظ http://hastiyegomshode.blogfa.com

س ل ا م
این خیلی خوبه که احساستون رو راحت بنان میکنید.دنیا محل تردید نیست هرجه زودتر باید تصمیم گرفت وحرکت کرد.نتیجه اش دست خداست.وقت کمه خیلی چیزهارو باید بدست بیاریم پ.باید پازل خودمون رو کامل کنیم
یه مطلب دارم به عنوان «ازراه رسیده»یک نگاه بندازید .سرمیرنم

سلام رفیق
ممنون که اومدید.......و خوندید منو......میخونمت.در مورد پیشنهادت چشم....

سامان پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 08:18 ق.ظ http://hastiyegomshode.blogfa.com

سلام
دیرکردین منتظر پست جدیدم.خیلی دوست دارم ببینم توی پست جدید چه کلماتی راکنار هم می چینید وازچیدن آن کلمات چه اندیشه ای بوجود میآید؟
بی خودی نگفتند «سفره دل »چون چیدن کلمات روی کاغذ مثل چیدن غذاهای خوب توی سفره برای کسی ست .بیصبرانه منتظریم که سفره را پهن کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد