سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

حس میکنم...........

یه ترانه قدیمی...........

سیگار خاموش......هنوز روی میز..........

یه لیوان چای..........

یه دسته کاغذ دست نوشت...........

انگار زمان واسم متوقف شده......خیلی وقته.....خیلی وقت

تنها دلخوشی این روزهای من یاد گرفتن و یاد دادن.........

گاهی دلسرد کنندس............

وقتی میبینم دخترهای جوون به مارک لباس و پسر ها بیشتر اهمیت میدن تا فرمول شیمی و ریاضی......

اون لحظه دلم میخواد موهاشونو بکشم بگم: دختر ......همین پسری که تو خودت واسش میکشی......وقتی کارشو کرد میره و یکی بهتر از تو رو واسه زندگی زناشویش انتخاب میکنه..........

دلم میخواد داد بزنم و بگم اصلا مهم نیست که تحصیل کرده ها بیکارن........نباید اصل موضوع زیر سوال بره.......باید تلاش کنیم و کشورمونو بسازیم ....اونطوری که دوست داریم

دلم میخواد فریاد بزنم درس خوندن فقط واسه مدرک خواستگاری نیست..........

دلم میخوا بگم نجابت داشتن هیچ ربطی به مذهب و خفقان نداره............

دلم میخواد سرشون داد بزنم و بگم نیروی جوونیشونو هدر ندن.................بندازن تو مسیر درست.............

دلم میخواد اون لوازم ارایش تقلبی رو تو سرشون خورد کنم

دلم میخواد بهشون بگم عاشق واقعی باشن.....و پاک دوست داشته باشن..............

انگار.............

انگار دارم توی ایینه این ها رو واسه خودم فریاد میزنم........

انگار سالهای پشت سرم..........

اشتباهاتم.........

همه رو دارم واسه خودم فریاد میزنم.............

ولی نمیتونم جلوی اشتباهاتشونو بگیرم.............

نمیتونم مجبورشون کنم از تجربیات من استفاده کنن.................

انگار عاجزم..........

من حتی از دوست داشتن ناتوانم.......

نمیتونم کسی رو اونقدر دوست داشته باشم که حس کنه و ...........

کی بود میگفت برای اینکه دوست داشته باشن باید اول دوست داشته باشی

همیشه فکر میکردم لیاقت داشتن یه خانواده خوب رو دارم..............و مادر خوبی میشم

همیشه برنامه داشتم.......

الان به ثباتی رسیدم که فکر میکردم تشکیل خانواده تکمیل کننده منه........

ولی انگار هنوز اماده نیستم و خواست قلبیم نیست.......

وگرنه خداوند هر چی که تا حالا خواستم جلوی روم گذاشته........

احتمالا خواسته هام درست نیستند...........

یا درست بیانشون نمیکنم..........

یا ته قلبم راضی نیستم......

یا مرددم.........

یا واقعا نمیخوام به کسی تعلق خاطر داشته باشم............

این روزا نق نقو شدم

زودرنج

درسته از یاد گرفتن و نوشتن لذت میبرم.......

درسته کلی کارای جدید تو برنامه زندگیمه.........

و همچنان مغزم در حال فعالیت.........

ولی دلم..............فشرده میشه............خالیه...........فشرده میشه..........

خالی بودنشو حس میکنم..............

حس میکنم..............

حس میکنم..........................

==============================

یه پسر عموی تقلبی پیدا کردم....که تازه پسرم دایی خوشتیپ هم بوده..........

یارو معلوم نیست کیه چیه........

ماجرایی شده......

این مدت بی احتیاطی کردم و شمارمو به کسانی که باهاشون قرار میگذاشتم برای اشنایی میدادم.........

حالا چه فامیل معرف بودند ............چه خودم پیداشون کرده بودم.......

اینقدر جواب نه هم دادم......که انگیزه خوبی شده ......دست کم یکیشون بیمار باشه و بخواد آزارم بده.....تا دلش خنک بشه........

باری ............هر چند فقط یک صبح با 30 تا 40 اس ام اس مزاحمم شد و دیگه هم اس ام اس نزد......

ولی برام جالب بود بدونم کیه........

منتهی تلفن نکردم........

و فقط سعی کردم تحمل کنم تا خودش بره رد کارش........

اینم تاوان بی خرد بودن من...........اس ام اس هاشو نگه داشتم تا فراموش نکنم هنوز نسل بیماران روحی مزاحم تلفنی تمام نشده............

خدا رو شکر میکنم مزاحم سمجی نبود و وقتی دید  راه به جایی نمیبره رها کرد...........

سیگار خاموش.............

دلتنگی...........تنهایی.........

سخته .......سخته...........وقتی بدونی و نتونی..............کاش نمیدونستم  و میتونستم..........

کاش..................


نظرات 1 + ارسال نظر
نامهربان دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 ساعت 02:53 ب.ظ http://ramk.blogfa.com

هی رفیق دمت گرم
ولی من هنوز خواننده وبلاگتم.

salam rafigh .khosh amadi.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد