سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

تربیت......


چند روز پیش جلوی چشمام مادری یک سیلی ابدار خوابوند تو گوش دختر بچه 5 ساله...چرا؟ جرمش این بود که خورده بود زمین ولباسش خاکی شده بود......
یک لحظه حس کردم برای چی مادر شده؟ برای چی ازدواج کرده؟ ...خستگی از چشماش میبارید .نادانی و بلاهت......جملات بسیار زشتی برای دختر بچه استفاده کرد و 4تا بدبیراه هم نثار بچه کرد...پیش خودم فکر کردم : اصلا دختر بچه معنیشو میدونه؟ معنی این کلماتو ....؟ یا میدونه برای چی باید تو سری بخوره.....زن همینطور میزد به بدن بچه و بعد بردش سمت ...یک سوپرمارکت و برای دختر بستنی خرید و داد دستش .....دوباره کتکش زد و گفت: بگیر بخور آفت ..الهی بمیری.....کوفت کن......
برای من زمان ایستاد... به اینده دخترک فکر میکردم..
دست کم 20 دختر مجرد میشناسم که یکی از یکی بهتر و برتر....تحصیل کرده......خانواده دار و اصیل ....صاحب پول و کار و موقعیت اجتماعی.........ولی مجرد........مجرد ..........چندی پیش همه دور هم جمع بودیم.......سر صحبت شد...اکثرا از اینکه ازدواج کنند و صاحب فرزند بشوند میترسیدند و میگفتند هنوز لیاقت مادر شدن ندارند......قدرت تربیت کردن یک موجود رو ندارند..........
حالا من....مادرانی رو میبینم که فقط دستگاه جوجه کشی هستند......
با به دنیا اومدن یک کودک..........هر روز بار ما ادمها سنگین تر میشه..........
قدرتشو ندارید...اعصابشو ندارید ....پدر و مادر نشوید.....وگرنه از گاو کمترید ....
ببخشید این پست رو اینقدر گستاخانه و بی ادبانه نوشتم .نقطه ضعف من بچه هست...مخصوصا اگر مورد ظلم قرار بگیره.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد