سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

کپی و پیس......


چند هفته پیش بخشی از یک متن طولانی که از دلنوشته های من بود و مخاطب خاص داشت رو انتخاب کردم و روی وال شخصی خودم قرار دادم........این متن کوتاه چند خطی درباره سادگی بود......
داستان هم ازین قرار بود.....حدود یک سال پیش من رفتم سر قرار با یک دوست قدیمی.......برای اینکه ایشون بهم پیشنهاد داده بودند برای قرار.....خلاصه بعد از ملاقات به نتیجه نرسیدیم و متاسفانه بعد ازون دوستی دیرینه کاری هم دچار مشکل شد و ایشون یکبار خیلی جدی بهم گفتند : سارا تو خیلی ساده ای ......
لحن کلام ایشون توهین امیز بود.........و من احساس کردم اونطور که باید از زنانگی و قدرتی که درونم هست استفاده نکردم که ایشون به خودشون اجازه چنین گستاخی رو دادند..........
توی وبلاگ شخصیم که میدونستم هر شب ایشون میان و میخونن متنی طولانی نوشتم و همه چیز رو کاملا توضیح دادم........
خوب قسمت اخر اون متن خصوصی درباره سادگی بود ....
(( ساده..............
ساده که باشی.............تو را جدی نمیگیرند..........
ساده که باشی.........فکر میکنند میتوانند تو را فریب بدهند............
ساده که باشی..............خیالشان .........تو نمیفهمی..............
ساده که باشی.................خودت که باشی............باورت نمیکنند.............
ساده بودن خیلی کار سختیست................))
ازین بخش نوشته خیلی خوشم اومد و اونو در وال فیس بوک هم گذاشتم.......
این گذشت تا چند روز پیش من متن پیچیدگی رو نوشتم و خاطره مهمونی رو بیان کردم..........دیدم بی ربط نیست که حالا از سادگی بگم.......
توی گوگل جستجو کردم و عکس متناسب سادگی پیدا کردم و زیر متن گذاشتم.........
اتفاقا پست موفقی بود و خیلی از دوستان زیرش امدند و شروع کردند به بحث.....
منم شروع کردم به جواب دادن و یکهو وسط بحث......پست پرید.......
یک پست اعتراضی گذاشتم و دوستان اومدند خبر دادند که ادمین اعلام کرده پست تکراری بوده و کپی و پیس شده .......
رفتم و دیدم بله........درسته و پست من دچار چنین مشکلی بوده.......
اولش فکر کردم به خاطر عکس بوده........
ولی بعد حس کردم نه..........انگار کسی قبلتر از من از دلنوشته من استفاده کرده.........بدون ذکر منبع..........
خلاصه .....یک جورایی بنده شدم دزد ادبی دلنوشته شخصی خودم..........
اولش ناراحت شدم..........
بعد خندم گرفت...........
من 12 سال دارم مینویسم......4 کتاب اماده به چاپ دارم که هنوز مجوز چاپ نگرفته به خاطر سانسور شدید.......و کلی مقالات نوشتم و کلی ویرایش کردم و .............
یادم افتاد که من بارها از این مشکل دچار دردسر شدم......
سال 83 وبلاگی داشتم که محبوبیت زیادی داشت داستانهاش........
بعد از مدتی از نوشتن اون وبلاگ دست برداشتم و وبلاگو حذف کردم........بعد از یک ماه یکی از دوستانم بهم خبر داد که سارا کسی کل وبلاگت رو بکاپ گرفته برده تو یک وب جدید داره به نام تو داستان رو ادامه میده........
رفتم و دیدم بله..........طرف با نام من داشت داستان مینوشت.........یکی از دوستان با معرفت زحمت کشید و اون وب رو هک کرد و بهم برگردوند.........
بگذریم چقدر سر این قضیه حرص خوردم.........
سالهاست دارم مینویسم.........سالهاست ......در وبلاگ عریان چون حقیقت.....امالیس....نسل برتر .......سارا یعنی بی ریا ......سکوتم از رضایت نیست.....زن و زنانگی .......و خیلی وبلاگهای دیگر که یا فیلتر شدند یا نابود.....
سبک چند نقطه ای......با ته مایه های طنز.........پشت هر نوشته داستان یا خاطره ای هست......من بی دلیل نمینویسم......
بارها دیدم از متنهام استفاده شده بدون ذکر منبع........
میدونم کشور بی قانونی داریم........
میدونم هیچ قدرت اجرایی پشتیبان هیچ نویسنده یا هنرمند یا هیچ کسی نیست...........
ولی باور کنید جنگل در عین بی قانونی ......قوانینی دارد........
ادمها خودشون باید ذاتا با اخلاق باشند..........
دیشب فهمیدم من صاحب دلنوشته ها و دست نوشته هام نیستم........
وقتی مینویسم و اونو برای عموم قرار میدم........باید انتظار داشته باشم چندی بعد در یک صفحه مجازی دیگر متن خودمو بخونم با نام دیگری........
این شده عادت ..برای خیلی ها.......همین که چیزی میبینند کپی پیس......روی صفحه میاورند............دست کم منبعشو ذکر میکردند ادم اینهمه حرص نمیخورد...........
هر چقدر خواستم سکوت کنم ....دیدم نمیشه.......خواستم من هم درد و دل کنم............مثل همه.........
والا تو دانشگاه استادها کم از مقالات و دسترنج ادم استفاده نمیکردند.........
بعد تو محیط کاری بالا دست از نتیجه کاری و ازمایشگاهی ادم استفاده میکرد........
حالا تو این محیط مجازی هم ادم باید بکشه.............
باید تحمل کنه ............
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا به دولت گیر میدیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا به خفقان و تعصب گیر میدیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یک قدم.......یک درصد............سعی کنیم.....حتی تو محیط مجازی درستکار باشیم..............ایران یک قدم جلو میره........
یک قدم.................
وقتی داریم متنی رو میخونیم..........وقتی میخواهیم کپیش کنیم.........
یادمون باشه پشت این متن داستانی هست................
یادمون باشه................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد