سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

یادش بخیر......

یادش بخیر.....دانشگاهو میگم...روزی که وارد دانشگاه شدم یک مانتو پوشیده بودم تا زیر قوزک پا....اونزمان مد بود......مانتوهای بلند و گشاد......کم کم جو عوض شد و مانتو ها اب رفتند .خدا رو شکر......ولی من همیشه با حجاب مشکل داشتم....یعنی روسریم یا وسط سرم بود......یا دور گردنم.......حتی یکبار باد شدید وزید و روسریم اصلا نبود......یادمه لشکری از اقایون حاضر در صحنه پریدن تا روسری رقصان منو تو هوا بگیرن.......و البته یکیشون قهرمان شد و روسریمو بهم تقدیم کرد...منم با یک لبخند ملیح ازشون تشکر کردم و خیلی خونسرد کشیدم روی سرمو رفتم......
مدتها این حجاب عجیب و غریب من باعث نگرانی خانوادم شده بود......پدرم همیشه ادم سختگیری بودند.....ولی برای شخص خودشون....و همیشه میگفتند هر کس باید خودش باشه و تظاهر نکنه.....ولی سر این روسریهای کوتاه و موهای شلختم که همیشه دور گردنم وکو ولو بود یکم احساس نگرانی کردند و منو یک روز کشیدن کنار و گفتند: هر کاری میکنی به خودت مربوط و زندگی تو......ولی دیوانه ها تو این مملکت زیاد شدند....اینها هر کس از خودشون باشه و زندگی رو از زاویه اونها نگاه کنه حمایتش میکنند، ولی دخترم وای بروزی که مقابلشون وایسی....اونوقت همه چیز میکشه به جاهای باریک...چون اینا نه خدایی میشناسن.....نه میخوان بشناسن...تعصب چشم ادمها رو کور میکنه....گوششونو کر....تو هوای خودتو داشته باش.......حرفای بابا رو گوش دادم و باز فرداش با همون روسری خوشگل 30 سانتی رفتم بیرون ......
یکبار توی خوابگاه بحث شد........من از ارزوهام داشتم میگفتم : که اگر یک روز حجاب اختیاری شد من با با بلوز و شلوار سفید و یک کیف و کفش طلایی رنگ میرم بیرون....و موهامو دم اسب میبندم.....
این ارزو بود و من داشتم با دوستانم میگفتیم و سرش حسابی خندیدم.......یکهو یکی از دختران خوابگاه که اتفاقا یک ادم منحصر به فرد بودند پا برهنه دویدند داخل بحث .....خصوصیات ایشون ( همیشه روی صورتش ارایش بود....حتی موقع خواب.احتمالا فکر میکردند توی رویا مردی ایشونو بدون ارایش ببینه سکته میکنه .....خانم ماهی یبار به زور هم اتاقی و باقی دخترها میرفتند حمام......برای پوشش بوی بدنشون هفتگی یک شیشه عطر خالی میکردند روی تنشون......کلا ایشون یک دختر فرانسوی قرون وسطی بودن گویا در زندگی پیشین و این ژنو حفظ کرده بودند.......تیپشون هم خودش نوعی مد بود.......شلوارهای عجیب و غریب .....مانوهای تنگ کوتاه....و خلاصه حجاب ایشون ....بهتر ازش حرفی نزنم....یکی از افتخارات ایشون این بود .....هر بار که میرفتند بیرون و گردش با کلی شماره تلفن بر میگشتند.....این شده بود نوعی شرط بندی بین برخی از دختران توی خوابگاه.......کی بیشترین شماره رو از پسرها میگیره......همزمان 3 تا پسرو سر کار میگذاشتند.....و اخر هفته ها با گروهی مثل خودشون منطقه ای رو اباد میکردند از خوشگذرونی.......) حالا این خانم همه چی تمام.....یکهو بین بحث با یک عشوه و لبهای غنچه شده برگشت سمت من و گفت: سارا اگر حجابو بردارند و همه چی ازاد بشه......من با همین مانتو و شلوار و روسری میرم بیرون.......من با چشمهای گشاد: اونوقت چرا؟؟؟؟؟؟ ایشون با یک حالت عرفانی: اخه نجابتم اینو میگه......من تو خانواده اصیل بزرگ شدم.....حجاب برای من خیلی مهمه..............!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بنده و دوستانم همگی در جا خفه شدیم........یعنی خیابانهای ایران فقط ایشونو کم داشت برای الگوی نجابت و عفت و اصالت................
=========================
اگر حجاب اختیاری میشد.......شما چطوری لباس میپوشیدید؟ چه تیپی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد