سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

غار تنهایی مردانه........

نمیدونم کجا بود خوندم..زنها موقع ناراحتی و غم میرن توی چاه...و انتظار دارند مرد بیاد بالای چاه وایسه هی باهاشون حرف بزنه .....تا حالشون خوب شه....ولی مردها موقع ناراحتی میرن توی غار....و ترجیح میدن کلا کسی مزاحمشون نشه تا خودشون از غار تنهایی بیان بیرون...حالا زن بخت برگشته باید وایسه دم در غار...و صداشم در نیاد...
خیلی سخته....خیلی سخته....
اقایون باور کنید دم در غار ایستادن اونم ساکت خیلی سخته...
خانمی که ساکت وایسه..ذهنش شروع میکنه به حرف زدن
بهش میگه: حالا ببین چی شده؟ ی...عنی چه مرگشه؟ نکنه مشکل کاری داره؟ یا درسی؟ یا کسی اذیتش کرده؟
خلاصه ذهن شروع میکنه رگ گردن خانم رو فشار دادن....که تو نباید بی تفاوت و ساکت باشی...باید ازش بپرسی...
حالا طرف تو غار....جلوس کرده مگه میاد بیرون
حس دلسوزی و نگرانی..جاشو میده به کنجکاوی و فضولی....
ذهن میگه : یالا دختر...برو چکش کن....ببین چی کار داره میکنه؟ با کسی دیگر حرف میزنه؟ نکنه یکی بهتر از تو پیدا کرده باهاش درد و دل میکنه و حرفاشو به اون میزنه سکوتشو واسه تو اورده ..یکهو حواس قاطی پاطی میشه.....
حس شک و تردید: اره....بیشرف زیر سرش بلند شده....حتمنی پای یک دختر وسط...حالا چه شکلیه؟ که این اینطور به خاطرش رفته تو غار...
بعد حس بدبختی: خاک به سرت کنن دختر....ببین ...جواب محبت و عشقی که گذاشتی وسطو بگیر...خاک به سرت که اجازه میدی یک مرد بهت خیانت کنه..بازیت بده..کم کم حس کینه و نفرت و انتقام رشد میکنه: پدرتو در میارم...بزار بیایی بیرون از غار...میدونم چیکارت کنم...روزگارتو سیاه میکنم...ترکت میکنم...عاشق میشی ؟ میری تو غار؟ به من میگی به تنهایی نیاز دارم؟
یکهو حس خشم غلیان میکنه و زن با هیجان میپره دم در غار که بیاد بیخ تا گوش سر مرد رو ببره...که مرد با موهای سیخ شده و ژولی پولی...سرشو میاره بیرون و میگه : گشنمه ...شام چی داریم؟زن خسته و دلتنگ میگه: عزیزم خوب شدی؟ بهتر شدی؟ واست قورمه سبزی پختم( تو دلش داره میگه یک وجب روغن هم روش)
مرد: نه..بیار تو اتاقم
زن : باشه جونم..به روی چشم ( تو دلش میگه: میخوام صد سال سیاه حالت بهتر نشه..مگه من کلفتم ..بیار تو اتاقم....دیگه چی؟)
خلاصه خانم شامو میبره واسه اقاهه...با کلی احتیاط و بیچارگی ازش میپرسه : عزیزم به چی فکر میکردی؟ مرد همونطور شلخته : به هیچی....
یعنی وقتی زن از تو غار مرده شور برده مرد میاد بیرون ..حقش نیست بزنه هر چی غار و جزیرس خراب کنه؟؟؟این سناریو روزی هزار بار تکرار میشه...
بین هزاران جفت...ولی هرگز مردی نمیخواد یاد بگیره که بابا...یک خانم ساکت رو بکاری پشت در غار...یعنی خطر...یعنی بدبینی....یعنی وحشت و ترس از تنها شدن...طرد شدن...یعنی نابودی رابطه
من هنوز فلسفه غار مردانه رو با بدختی تحمل میکنم.....و تا حالا ندیدم مردی ازین فلسفه مستثنی باشه......باور کنید چاه ما خانما خیلی بهتر......بعد میان مردا میگن شناخت زن سخته...شما مردا خون به جگر ادم میکنید.....
والااااااااااااااااااااااا.....
اقایون ....من دوست دارم بدونم وقتی تو غارید به چی فکر میکنید؟
روی چه حساب و ضمانتی ما خانومها باید پشت در غار بمونیم؟
یکم از خودتون بگید....شناختن مردها خیلی سخته

نظرات 1 + ارسال نظر
پویان یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 01:20 ب.ظ http://wiseministrator.blogspot.de/

غارنشین شدن ما مثل اصحاب کهف که نیست که خب مثلن خودم 10 دقیقه ... واقعن به معنای واقعی ده دقیقه زمان لازم دارم تا از غار بیام بیرون ولی مگه میذارین ؟؟ ... چشم ده دقیقه شده و نیومدم جیغ و داد کنین
اما برای اونا که مردشون بیشتر توی غار میمونه : خیلی از ما آقایون اگر رک بیاین حرف بزنین تغیر رویه میدیم . بیاین دم غار بگین عزیزم من دارم شک میکنم چی ذهنتو مشغول کرده مثلن دارم فکر میکنم یکی دیگرو دوست داری . اینطوری هم خودتونو لوس کردین هم دل مرده براتون غنج میره هم ممکنه رویه برعکس بشه : هم بیاد بیرون هم شروع کنه نازکشیدن و اینا ... البته راجع به مردهای گل مثل خودم دارم میگماااااآ !

با حال بود رفیق.....ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد