سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

انتخاب

انتخاب.....
ازون جایی که این یکی از دوستام خیلی مورد خوبیه برای بیان برخی چیزها....منم یکی از دوستام این اتفاق براش افتاده..( نیشهاتونو ببندید....جدی جدی یکی از دوستام....عجب دوستان نازنینی هستیدا.هنوز که نگفتم چی شده ) کاینات خیلی به برخی ادمها لطف داره..یا یهویی قحطی میاد براشون یا یهویی سیل نعمت راه میندازه تو زندگیشون.......این یکی از دوستان بنده هم همیشه دچار این خشکسالی و سیل بوده....اونم از نوع مخربش...مثلا اگر براش موقعیت تحصیلاتی خاص پیش امده چندین مورد بوده....که گناهکی باید یکیشو انتخاب میکرده....که البته با تمام مشکلاتی که داشته اولش یکیشو و بعد 2 تاشو همزمان ادامه داده و بعد دوباره 2 تا رشته دیگر....بعد برای کار همزمان براش 5 تا 7 پیشنهاد شده....یعنی دوست نازنین از سیل خوشبختی تو پوست خودش نمیگنجید و با کلی سلام و صلوات یکی ازون کارها رو انتخاب کرد و راهی خوزستان شد برای کار ....و اون موارد دیگرو به دوستاش پاس داد تا اونا رو هم شاد کرده باشه...از بخت بد اون شرکت نفتی بعد از 6 ماه اعتدال نیرو کرد و دخترو مجبور شد بره تو یک شرکت دیگر.....حالا هی به خودش میگفت اگر فلان شغلو انتخاب کرده بود اینطوری نمیشد.(اون دوستان گرامیش که موقعیت های شغلی اونو گیر اورده بودند جاشون عالی از اب درامد یعنی دخترو بدترین انتخابو کرده بود )..بلاخره هم اب و هوا و گرما و طوفان شن و شرایط سختی کار و کلی مشکلات دیگر باعث شد دست از پا دراز تر برگرده و راضی شد به تدریس ..هم درس میخوند و تدریس...تا مدتها قحطی شغل و درامد خوب...اما باز کاینات سیل تو زندگیش انداختن اونم از نوع احساسی...خودش دوست پسر داشت....هی براش کیسهای ازدواج اونم از چه مدلایی جور میشد...اینم هی سر کج میکرد که من تو رابطه هستم ببخشید..دست اخر دوست پسرش چنان اساسی معنی رابطه و عشقو بهش فهموند چند سال پشت دستشو داغ کرد که دیگر وارد رابطه نشه......حالا مگر کاینات ولش میکردند..از درو و دیوار ...تو مهمونی و محل کار و باشگاه...هر جا میرفت یکی دو مورد بهش معرفی میشد....کلی کفری شد.....دوست ماجرای من گفت دیگه  نمیخوام خدا..یهو قحطی اومد....دخترو افسرده شد حس کرد پیر شده و جذابیتی دیگه نداره...شغلشو دوست نداشت.....کلی تحصیلات و معلومات..ولی همینطوری وسط راه مونده بود...نه دوستی .نه رابطه احساسی و رمانتیکی...همه چیز تکراری.زندگی یکنواخت..تا بلاخره یکسال به همه اعلام کرد میخواد ازدواج کنه....اونجا بود که دوباره کاینات حس کردند باید از خجالت این دختر دربیایند....کلی مورد بهش معرفی شد....حالا خوبه گفته بود ازدواج....یکی پیشنهاد ازدواج سپید میداد...یکی پیشنهاد پارتنر جنسی فقط.....یکی میگفت ازدواج...خلاصه دخترو یکی یکی  رد کرد...دیگه کلافه شده بود این دوست ما از بس انتخاب براش سخت بود....باز قید ازدواجو زد گفت به جهنم اصلا تنها میمونم تا اخر عمر....چندی تنهایی سپری کرد ...تا رسید به جایی که همزمان 4 تا پیشنهاد خیلی خوب رو میزش قرار گرفت....خداییش....4 تا همزمانو کجای دلش بگذاره؟؟؟؟ هر کدام از این پیشنهادات عالین به تنهایی....4 تا دسته گل.....یعنی دخترو کم مونده بزنه به کوه و دشت....بدترین قسمتش اینه بارها براش پیش امده اینقدر تو انتخاب لفتش داده که همه چیو از دست داده همزمان....حالا نمیخواد دل کسیو بشکنه...از هر 4 تا خوشش میاد...اگر بخواد همینطوری هم ادامه بده میره تو لیست دخترای بد که همه میگن 4 تا رو خوابونده تو اب نمک.....خودش میدونه دختر بدی نیست و نمیتونه جوون مردم رو الکی امیدوار کنه...ولی دیگه حالش ازین وضعیت بهم میخوره....زده بود به سرش به هر 4 تا بگه نه....راحت بشه...ولی از طرفی هر کدام از این اقایون یک حسن خوب دارند...خلاصه این دوست بیچاره ما بدجور تا خرخره گیر افتاده...تمرکز حواسشو از دست داده..یک هفته هم خونه نشین شده بود چون از نظر تعادل احساسی بهم ریخت....
شما جای این دوست من بودید با این زندگی پر از انتخاب چیکار میکردید؟؟؟؟اصلا چرا اینطوری باید باشه؟ چرا باید انتخاب کرد.؟ من بهش میگم برو روستایی جایی پشت کوه خودتو سر به نیست کن....نظر شما چیه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
پویان یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 01:11 ب.ظ http://wiseministrator.blogspot.de/

بنظرم از موضوعات قبلی باید براش تجربه شده باشه که اگر انتخاب نکنه به احتمال زیاد همه انتخابها مثل خواستگارها بلاخره میرن پس "زیادی" سخت نگیره و یک مورد خوب رو انتخاب کنه

بازم بترین انتخابو کرده..الان تو تنهاییش فرور فته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد