سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

پیچیده حرف زدن....


چرا تو ایران هر کس پیچیده تر حرف بزنه همه فکر میکنن خیلی حالیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با دوستم رفتم به یک مهمانی.....همه تحصیل کرده و اکادمیک.......بحث پیش امد هر کس شروع کرد به نظر دادن.......یک لحظه حس کردم وسط یک انجمن همه چیز دان گیر کردم خودم هیچی حالیم نیست........تا میخواستم یک جمله رو ترجمه کنم.......نفر بعدی بحثو میگرفت دستش با 4 تا کلمه قلمبه سلمبه تر جواب نفر اولو میداد..........میخواستم بپرسم این یعنی چی؟؟؟؟؟؟ نفر سوم بحثو پیچیده تر میکرد.......یکهو یکی ازون ور سالن پا برهنه میپرید وسط و میگفت: با احترامی که برای همتون قایلم ولی مجبورم نظریه شما رو رد کنم..........اونوقت من با موهای سیخ شده تازه میفهمیدم این نظریه بوده......
بعد از یک ساعت.......مبحث شیمی ......رسید به داروشناسی و گیاهان دارویی......با یک مانور 180 درجه وصل شد به اقتصاد مملکت و سر بلند از زیر بار تحریم خارج شد.......توی باغهای خشکیده زاینده رود کشت شد.........توی سرزمین شمال سبزید.....یکهو بی مقدمه گل داد تو خوزستان سر چاه نفت.... من معصومانه فقط تماشا میکردم........کلی اقا و خانم حس میکردند گوی سواد و علمو باید از نفر بغل دستی بربایند..........
بلاخره صاحب خونه به دادمون رسید و بحثو با پذیرایی میوه و بستنی تمام کرد... یواشکی از دوستم پرسیدم: ببینم بحث چی بود از اولش؟ من نگرفتم......
دوستم لبخند زورکی زد و گفت: راستش سارا...منم نفهمیدم..........
من : اییییی...........تو که یک پای صحبت بودی......پس چی داشتی بلغور میکردی؟؟؟؟؟؟؟
دوستم: خوب گفتم فلانی اینجاست.......جلوش کم نیارم......نگه دختر بی سواد...واسه همین همراهیشون کردم..........
من قیافم اون لحظه دیدنی بود .......
صدای دوستم: سارا...بازوهاشو ببین...خیلی باحاله نه؟؟؟؟؟؟ وای داره نگاهم میکنه......خاک به سرم.......سارا ارایشم مرتبه؟؟؟؟؟؟
من : کوفت.....بمیری ....خودم حلواتو بپزم....منو ورداشتی اوردی واسه تور کردن یک جفت بازوی هورمون تزریقی..........ایییییی.......
دوستم: ذوق نداری......واسه همین ترشیدی....یکم گفتم بیارمت تو این جمع حال و هوات عوض بشه........
خودم:نیست تو خیلی جوونتر از منی؟ 4 تا شوهرتم تو خونه منتظرن؟؟؟؟؟؟؟ من حال و هوام عوض بشه یا تو با خیال راحت کارتو بکنی؟؟؟؟؟؟؟؟
انگار داشتم با خودم حرف میزدم...برگشتم دیدم دوستم کنار همون بازوهای هرکولی سبز شده.......اقای دکتر خوشتیپ دل دوست مارو برده بودن.....صداشونو شنیدم که داشتند درباره عوارض استفاده نادرست از هورمونهای رشد حرف میزدند.............
کجاییم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کجا داریم میریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این کلاس؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پوشیدن لباسهای مارک دار؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوندن 4 تا صفحه از هر کتاب برای استفاده در بحثها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
استفاده از بهترین عطرهای دنیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به رخ کشیدن مدرک دانشگاهی؟
حرفهای گنده گنده زدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هنر اینه ادم بتونه با زبان ساده با هر طبقه ای از اجتماع ارتباط درست رو برقرار کنه.......بتونه مطلبی رو که داره بیان میکنه به همه بفهمونه......
هنر اینه ادم خودش بشه سازنده مد و مارک تو دنیا......
خودش بتونه بهترین عطرهای دنیا رو تولید کنه.....
خدای من.....به کجا داریم میریم؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد