سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

بچه خیابانی

چطور میشه از یک بچه خیابانی حمایت کرد؟؟؟؟
چندی پیش با خواهر و دوستانم تو یک پارک داشتیم بحث میکردیم و از هوای پاکش لذت میبردیم.....باری..یک دختر بچه امد سمت ما : خانوم لواشک...؟
دلم کباب شد.....خیلی زود دست به جیب شدم..یکهو به خودمان امدیم 4 تا بچه دیگر دورو برمونو گرفت.....یکی بیسکوییت..یکی فال میگرفت..یکی زور و زور دعایی که ما رو راهی بهشت کنه.....اون یکی دید عقب مونده گفت خانم کتاب قران منو بخری بختت باز میشه.....
یعنی من و دوستام پوکیدیم از خنده...دوستم پرسید: حالا از کجا فهمیدی بخت ما بسته شده؟ پسر بچه خیلی شیرین گفت : معلومه دیگه...خوب معلومه.....حالا از من بخر......خودم ضمانتشو میکنم......
خلاصه از همشون خرید کردیم...بچه ها سرحال و قبراق رفتند......دوستم خندان گفت: بببین....اینقدر تابلو داریم میترشیم...بچه های بیسواد تو خیابونم فهمیدن....همین مونده بود این به من بگه بختت بستس....
کلی شوخی و خنده.....ولی من حواسم پیش دختر بچه بود...با نگاهم تعقیبش میکردم..نمیدونم چرا...یکهو دیدم 2 تا اقای شیک و پیک ولی بسیار بزرگ به دختر بچه نزدیک شدند..نگاهشون .....راستش یهویی ترسیدم و کاملا برگشتم ببینم خرید میکنند یا قصد دیگری دارند.....
یکم با دخترو خوش و بش کردند که اسمت چیه و کلاس چندمی و خلاصه ازش لواشک گرفتند....ولی پول لواشکو به جای اینکه بدهند دست دختر بچه یقه دخترو کشیدند که بندازن داخل لباس....
وای من اتیش گرفتم.....پاشدم....دوستم گفت چی شد سارا؟
داد زدم : داری چه غلطی میکنی؟
مردا برگشتند .....یکم ترسیدن ....چون من خیلی عصبانی رفتم سمتشون......
دختر بچه خیلی ترسیده بود.....خشکش زده بود....
مردا خیلی سریع خودشونو جمع و جور کردند....پارک پر بود از ادم...با صدای من چند تا مرد که روی چمنا ولو بودند برگشتند....
مردا : هیچی......و تندی رفتند....حتی واینستادن بحث کنند......
من برگشتم سمت دخترو.....گفتم: خوبی؟
یک لحظه اشکشو که دیدم دلم لرزید....دختر بچه میخواست بره که من جلوشو گرفتم...خواهرم یک شکلات بهش داد...باقی دوستان هم دلداریش دادن و هی فحش به مردای کثیف.....
باری تنها چیزی ک به ذهنم رسید این بود : میخوای بهت یاد بدم چطوری حال این مردا رو بگیری؟ اگر دوباره امدند طرفت؟
دخترو یهویی تیز شد......منم نامردی نکردم.....با دقت بهش چند حرکت ساده یاد دادم....که چطوری وقتی مردی حتی خیلی بزرگ جلوشه...بزنه تو قوزک پاش یا زیر زانوش......یا حتی در مواقع حساس تر بزنه زیر شکمش.....یا گازش بگیره..دختر بچه که 9 سالی بیشتر نداشت با دقت گوش داد.....مجبورش کردم یکی دو تا ضربه بزنه.دوستام تشویقش میکردند.....این ضرباتشو هی محکم تر میکرد.....بلاخره تونست یکمی یاد بگیره......زورش کم بود.....ولی باز همون ضربه هم برای گیج کردن یک مرد کافی بود......بعد بهش گفتم اگر دو تا مرد بودند باید سریع ازشون دور بشه.....یا جیغ بزنه....یا هیچ وقت تو جاهای خلوت نمونه...مثل اینجا باید جیغ میکشید..بلند....و دستشونو گاز میگرفت و فرار میکرد....
خیلی با دقت بهم گوش داد.....بعدشم رفت....با دوستاش......اونا هم کلی گوش دادند و یکی دوتاشون همون حرکاتو انجام دادن......بچه ها زود یاد میگیرن......
اونا رفتند.....ولی من نگران نگاهشون کردم...چی میتونه تضمین کنه اون دختر بچه تو این خیابونا جون سالم بدر ببره؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد