سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

فراموشی........

نوشتنو از یاد بردم............قدرتشو از دست دادم........... 

شایدم ترسو شدم 

برای هر کاری باید جسارت داشت 

من جسور نیستم........... 

همش دروغه..............

داستان شماره 1 

 

یک مخترع بزرگ..........دستگاه جدیدی ساخت........که میتونست حرف بزنه....فکر کنه.....ببینه .بخنده.....بخوره.......همه کاری میکرد..........این مخترع خیلی با هوش بود.. 

و وقتی کارش تمام شد همه دور و بریهاشو جمع کرد تا کارشو تایید کنن....... 

اخه اون مخترع خیلی خیلی مخترع بود.......... 

همه گفتن ای ول.......دستت درد نکنه ...کارت عالی بوده......... 

جز صمیمی ترین زیر دستش.......... 

اون مخترع رو تایید نکرد......... 

حسودیش شد به اختراع جدید.......... 

گفت ازین به بعد احتمالا مخترع دیگه منو نمیبینه....... 

تایید نکرد ............ 

مخترع اونو از خودش روند 

اون زیر دست هم قسم یاد کرد تا وقتی زندس.........تمام تلاششو بکنه که اون چیز جدید به درد نمیخوره و مزخرف................ 

 

=========================== 

داستان شماره 2........... 

همیون داستان شماره 1 

منتهی جای مختر ع بزار خدا 

جای زیر دست بزار ابلیس 

اون چیز جدید هم ادمی 

اخه من موندم............. 

بی سر و ته تر از این داستان نبود برای افرینش........... 

مگه ادمی بازیچه دست خدا و ابلیس........... 

سرش شرط بستن 

حالم ازین چیزا بهم میخوره.......... 

کلا حالم از هر چی فلسفه.........مذهب.......داستان.......و هر چیزی که به نام حقیقت به خوردم دادن تا امروز بهم میخوره............. 

 

همش مزخرف............. 

همش چرند 

همش دروغه 

 

 

 

..................................................