سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

نفوذی..........

فیلم نفوذی رو حتما ببینید........ 

فیلمی که به درد دیدن میخوره........... 

هر چند خیلی جای بحث داره و اعصاب خورد کن....... 

ولی ببینید........ 

یکسال دیگه تموم شد.......

یکسال بزرگتر............یا یکسال پیرتر؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

من ساعت ۱۵:۱۵ دقیقه ۲۵ امرداد پا به این جهان گذارده ام....... 

  

یک سال بزرگتر یا یکسال پیرتر؟؟؟؟؟؟ 

شایدم یکسال با تجربه های بیشتر.......... 

و صد البته.................چند تا نقطه اضافه تر.......... 

 

 

آرزو. بر جوانان عیب نیست..........

۱۴ ساله بودم که یک دفتر درست کردم به نام دفتر ارزوها...... 

آرزوها..... 

توش هر روز لیست درخواستهامو از خدا مینوشتم........ 

کوچیک و بزرگ 

همشو 

بعد از مدتها دفترمو پیدا کردم........زیر خروار کتاب و ات و اشغال....... 

کلی با ذوق نشستم ارزوهامو خوندم و کلی خندیدم........ 

اصلا یادم نمونده بود ............یاداوری برام جذاب بود 

اخرین صفحه منو شوک کرد.......... 

بزرگ نوشته بودم.......... 

خدایا دیگه آروزیی ندارم..........تمام شد........... 

تاریخشو گویا خط خطی کرده بودم.......... 

هر چی فکر کردم یادم نیومد چرا با خدا قهر کرده بودم....... 

حالا که میبینم اکثر اون آروزها براورده شده......... 

بگذریم............. 

گاهی ادم الکی با خودشو و دنیا قهر.................. 

خودکار برداشتمو تو صفحه بعدی نوشتم........... 

خدایا هرگز ازت عشق نخواستم چون بهش ایمان نداشتم.............ولی امروز..........خیلی خسته تر از اینم که منکر باشم...........من یک اغوش گرم آرزو میکنم........برای تمام عمر.....یک جفت..............میشه نیمه گمشده منو سر راهم قرار بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

----------------------------- 

آرزو. بر جوانان عیب نیست..........هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جاده خاکی......

هر وقت دیدی داری میزنی به جاده خاکی....... 

توقف کن........ 

پیاده شو 

از محیط اطراف جاده اصلی لذت ببر 

حالت که خوب شد....... 

دوباره سوار شو و راه اصلی رو ادامه بده........ 

بستنی............ 

و میوه و تنقلات فراموشت نشه............ 

خودت باقیشو بخون ...........

خسته بودم..........به شدت.........چند وقتی هست اینطوریم....... 

ولی.........بازم پی قضیه رو نمیگیرم و میندازم پس گوش........ 

میگم بی خیالی طی کن...... 

دوباره نشستم و برای بار صدم فارست گامپ رو تماشا کردم........ 

کلا من اینطوریم...... 

هر باری که نا امید میشم..........این فیلمو میبینم........ 

گاهی هم انجل سیتی.......... 

فیلمهای محدودی هستند که با روحیه من سازگارند...... 

دلم به شدت سیگار میخواد.......... 

ولی خیلی وقته تحریمش کردم.......... 

اخ از دست این دل.......ولش کنی ........همه چی میخواد......... 

باد .........باد...........صدای باد........... 

تا یادمه عاشق صدای باد و ............هر چیزی به باد مربوط میشه بودم....... 

شاید یک دوره از زندگیم.............باد بودم............ 

شایدم قراره در دوره بعدی بخشی ازون بشم 

نمیدونم.......... 

چقدر بدنم..........ذهنم..........تمام وجودم..........خستس........... 

انگار ۱۰۰۰ سال دویدم........... 

قبل تر ها ........دوستانی داستم که منو موقع بی قراری اروم میکردن.......... 

بعد تر ها فهمیدم...........اونها ارومم نمیکردن........سرپوش میشدن روی تمام بی قراریهام....... 

حالا.............. 

فقط انگشتام برام موندن............. 

که هر وقت دلم کشید 

ذهن منو روی کاغذ مینویسن.............. 

چشمهام............. 

که در اوج خواب و سوزش........باز خیره ......صفحات کتاب و وبلاگ و سایت های مختلفو میخونن........... 

پاهام............. 

که وزن منو تحمل میکنن............... 

این روزها......... 

من دوستان واقعی کمی برام مونده.................... 

خدایا................ 

تو خودت ذهنمو بخون........باقیشو بخون...........حوصله نوشتن ندارم........... 

تنبلی بد دردیه....... 

خودت باقیشو بخون ..............

ممنون.......... 

به ترانه سکوت گوش میکنم.........

خیلی ارامبخش......... 

خیلی ............... با صدای میو میو گربه توپول موپول ......... 

از خواب بیدار میشم........ 

چشمام زورکی باز مونده.........ساعت گوشیم داره جیغ میکشه ساعت ۴ صبح..... 

صدای میو....میو....میو 

بلند میشم میرم سمت حیاط..... 

: چی شده....؟ هیس.....ابرو نزاشتی برامون.....ملت خوابن......چی شده؟ 

ـ میو....میو...میو........ 

حتی یک لحظه صبر نمیکنه........یک ریز میو........... 

میرم سمتش بغلش کنم.........میره زیر درخت انجیر...... 

ـ میو.....میو......میو......... 

: خدا.......توپول چته؟ زده به سرت؟ اخه گربه اینقدر جیغ جیغو؟؟؟؟؟؟گرسنته؟؟؟؟؟ 

بر میگردم سمت اشپزخونه........ 

خواهرا بیدار شدن....... 

اولی: سارا چش شده؟؟؟؟؟دعوا کرده؟ 

دومی: حتمنی گرسنشه........ 

کاسه پر از ماست تنها چیزیه که اون لحظه به ذهنم رسید ببرم براش........ 

توی حیاط....... 

همچنان میو.......... 

میرم زیر درخت انجیر...... 

نشسته.......میو......... 

توی تاریکی برق چشمای خوشگلش........ 

ظرف ماستو میزارم جلوش 

: بیا بخور........هیس.......همسایه ها بیدار شدن........ 

ـ میووووووووووووووووووووو 

میاد و سر ظرف میشینه....... 

بغلش میکنم........ 

اینقدر خسته و خواب الودم.........دلم میخواد زودتر برم............ 

ولی نمیدونم چرا این گربه سحرم میکنه.............. 

میشینم.......... 

با لباس خواب........پاهای برهنمو میسپارم به موزاییکهای حیاط..... 

میشینم......... 

نفس عمیق میکشم.............. 

هوا اینقدر پاک و خنک...........روحم تازه میشه......... 

توپول توی بغلم اروم میگیره........... 

انگشتمو ماستی میکنم........... 

انگشتمو به دندون میگیره و لیس میزنه....بدون اینکه گاز بگیره...... 

احساس قریبیه........... 

پلکهام سنگین شده............. 

بعد از مدتها...........دوباره خودم میشم............ 

دراز میکشم............. 

همه باید و نباید ها رو دور میریزم........... 

روی زمین ولو میشم........ 

زیر درخت انجیر................ 

پلکهام سنگین میشه..........  

توپول کنارم دراز میکشه....... 

خودم: دختر بد.............میبینی چیکارم کردی.......حالا باید برم حمام........اخ.......میدونی فردا شب اگر بیخوابی زد به سرت.........تو بیا پیش من بخواب........حداقل اونطوری تمیزتر....... 

چشماشو باز میکنه.....نگاهی پر از غرور............. 

ـ میووووووووووووو  

: حالا خانوم اجازه میدن من برم بخوابم؟؟؟؟؟؟؟؟من برم......؟؟؟؟؟؟؟؟ 

ـ میوووووووووووووووووووووووووووووو 

چشماش بستن........ 

میزارمش سر جاش..........بخوابه............خودم بر میگردم داخل ساختمون......... 

و اصلا خوابم نمیاد........ 

میرم طبقه بالا............دوش میگیرم........ 

لباس سپید میپوشم........ 

و میرم روی پشت بام.................. 

منتظر برای شنیدن طلوع خورشید............... 

به ترانه سکوت گوش میکنم......... 

خدایا ................ 

از این همه نعمت.............ارامش ...............ممنونم........ 

سپاس.........

زندگی ایرونی........

کوچه باغ........ 

فرش کاشی 

عطر کاهگل 

درخت بادوم............. 

پرده حصیری پشت ۵ دری 

کتاب شاهنامه............. 

استکانهای کمر باریک لبریز از چای............. 

اخ دلوم هوس زندگی ایرونی کرده.............. 

تو خونه باغ ...........غرق در ...........شادی و اصالت