سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

3...........

آداب رفتن نزد پزشک برای چکاپ ......(قسمت سوم)
11- اگر پزشک براتون ازمایشی نوشت....یا عکس رادیو گرافی یا سیتی اسکن یا ام ار آی .....به چند نکته توجه داشته باشید..در معرض اشعه قرار گرفتن خطرناک.پس فاصله زمانی از اخرین باری که عکس گرفتیدو در نظر داشته باشید که کمتر از یکسال نباشه..
حتما پس از ازمایش خون یک چیز شیرین طبیعی مثل خرما یا عسل میل کنید که فشارتون نیافته.....
برای ازمایش ادرار یا مدفوع حواستون باشه استفاده از سرویس بهداشتی درمانگاه یا ازمایشگاه امکان عفونت رو افزایش م...یده...با خودتون یک بطری کوچولو ساولون داشته باشید و روی سنگ و کف دستشویی بریزید و روی شیر اب و با دقت اب بزنید .....با خیال راحت ظرف نمونه رو پر کنید.....( این کار وسواسی بودن نیست...احتیاط شرط عقل)
یادتون باشه هر پزشک متخصص یا عمومی با یک ازمایشگاه یا مرکز رادیو گرافی قرار داد داره..قبل از ورود به هر مکانی با دقت تحقیق کنید.
با توجه به نوع بیماریتون یک سری ازمایشها معمول.....مثال: برای بیماری قلب اکو و نوار قلب....یا برای بیماریهای سیستم گوارشی جدیدا مرسوم شده آندوسکوپی .....دست کم نظر 3 پزشک متخصص و پزشک عمومی خودتونو بپرسید.......بعد اقدام کنید...
12-دارو رو از یک داروخانه خوب و مطمئن تهیه کنید......به کمپانی تولید کننده دارو توجه داشته باشید......
زمان مصرف دارو ها رو در گوشی همراهتون زمانبندی کنید تا براتون الارم بده زمان مصرف..........داروها رو با مقدار اب زیاد و با فاصله زمانی درست قبل یا بعد از غذا مصرف کنید.....
از مصرف کردن داروهای گیاهی همزمان با داروی شیمیایی خود داری کنید
حداقل زمان فاصله بین این دو دسته دارو یک ساعت میباشد
یکبار دیگه مینویسم.........لطفا یک بیمار باسواد و دانا باشید........غر غر نکنید....نغ نزنید...پزشک خوب رو انتخاب کنید......

2........

آداب رفتن نزد پزشک برای چکاپ ......(قسمت دوم)
6-به خاطر حرف خاله زنکی یا توصیه یک غریبه یا در و همسایه نروید پیش یک پزشک......اول تحقیق کنید....ببینید ایشون چقدر مهارت دارند.کدام دانشگاه تحصیل کردند. چند سال سابقه کار دارند.تخصص کاری ایشون چیه؟
7- اگر خانم هستید به خطر داشته باشید بعد از 20 سالگی باید یک پزشک متخصص زنان و زایمان مخصوص به خودتون داشته باشید.با پزشک عمومی خودتون مشورت کنید و لیست بهترین پزشکان شهر محل اقامتتونو تهیه کنید .شخصا به مطب ایشون سر بزنید. اگر پزشک هم...زمان 2 یا 3 نفر بیمارو ویزیت میکنه یا سرش خیلی شلوغه.دورشو خط بکشید. یک پزشک متخصص باید 5 دقیقه دست کم تا 15 دقیقه برای هر بیمار وقت بزاره......پزشک 30 ثانیه ای اصلا مناسب نیست. در ضمن ویزیت همزمان 2 یا 3 بیمار مشکل ساز....به خاطر حساس بودن قسمت جنسی ممکن توی خجالت و شرم و حیا برخی مشکلاتو بیان نکنید......
به خطر داشته باشید داشتن یک مامای شخصی بعد از ازدواج از واجبات.....یک مامای دلسوز و دقیق.......
معاینان سینه رو با دقت هر هفته انجام بدهید......
لیستی از بیماریهای زنان در خانواده خودتونو تهیه کنید و همراه پروندتون پیش پزشک متخصص ببرید....
8- اگر اقا هستید بعد از 20 سالگی حتما باید یک پزشک متخصص اورولوژِیست ( متخصص کلیه و مجاری ادراری ) مخصوص به خودتون داشته باشید.....
من اطلاعات کمی در این زمینه دارم ولی تا اونجایی که میدونم اقایون هم مثل خانومها باید معاینات ماهانه خاصی خودشون انجام بدهند......و حواسشون باشه....این هم به خاطر داشتن قدرت جنسی بالتر و بهتر ......هم جلوگیری از سرطانهای منطقه تناسلی......
9- لطفا با سواد باشید......نه مشک نیمه پر......به خاطر خوندن نصفه و نیمه یک مقاله بدون منبع در اینترنت به یک دکتر گیر ندهید....قبل از رفتن به مطب یک پزشک درباره مشکلتون کاملا مطالعه کنید......و سوالاتتونو بدون خجالت و کامل بیان کنید.......
10- به دکتر خودتون اعتماد کامل داشته باشید.......ولی انسان جایز الخطاست....
نسخه یک پزشک نباید بیشتر از 3 دارو رو شامل بشه مگر در موارد خاص و بیماریهای بسیار خاص.....
داروها رو با دقت وارسی کنید...تاریخ ساخت و انقضا.......و نوشته های روی جلد یا داخل بروشور
یک کتاب داروی ژنریک تهیه کنید و با دقت اثر و تداخلات دارویی رو بررسی کنید.
ممکنه پزشک به خاطر حجم بالای کار و خستگی داروی اشتباه تجویز کنه....یا حواسش به تداخلش نباشه......
غر نزنید.......پزشکو زیر سوال نبرید.......خودتون با دقت بررسی کنید......
شک داشتید با مطب تماس بگیرید و سوال کنید.....
-------------------------------------------------------------
منتظر نظرات سازنده شما هستم

1......

آداب رفتن نزد پزشک برای چکاپ ....(قسمت اول)
1- قبل از رفتن به مطب پزشک لطفا حمام بروید.شیو کامل . مسواک دندانها فراموش نشود . لباسی شیک و برازنده به تن کنید. از خوردن پیاز و سیر خود داری کنید(عزیزان دلبند پزشکان مثل ما ادم هستند و از دیدن انسانهای متمدن و شیک پوش و پاکیزه شاداب میشوند. درسته که بیمارید یا حال ندارید . ولی دلیل نمیشه با همون وضعیت وحشتناک راهی مطب پزشک شوید.)
2- لیستی از مشخصات شخصی خودتون تهیه کنید
وزن و قد وسن و متوسط فشار خون( اگر هر ماه در منزل اندازه گ...یری میکنید)
کلیه ازمایشهای خون و ادرار و مدفوع و عکسهایی که درباره بیماریتون طی 2 سال گذشته تهیه کردید به صورت یک پرونده بسیار منظم و با حفظ ترتیب قرار دهید و با خود ببرید....نسخه های پزشکان قبلی رو هم ضمیمه کنید
لیستی از داروهای مصرفیتونو بنویسید ..
نوع رژیم غذایی و همچنین شغل را در لیست بنویسید
اگر سیگار یا موادی خاص مصرف میکنید بنویسید
اگر جراحی مهمی در طول زندگیتون انجام دادید بنویسید
خلاصه کلام هر چیزی که فکر میکنید در روند بهبود بیماری شما موثر یادداشت کنید......دادن اطلاعات کلیدی خیلی مهمه
لطفا کوتاه و مختصر و مفید بنویسید...و درشت و خوانا....
لازم شد تایپ کنید و از روش پرینت بگیرید
3- سعی کنید نوبت اول وقت بگیرید...
جلوگیری بهتر از درمان....پس سالانه برای یک چکاپ کامل به یک پزشک عمومی امین و مطمئن مراجعه کنید و یک پرونده شخصی تشکیل بدهید ( پزشک خانواده یا شخصی برای خودتون داشته باشید )
به صلاح دید پزشک عمومی به یک متخصص مراجعه کنید( به خاطر یک سرماخوردگی یا دل درد مبهم یا دردهای عضلانی یکراست نروید پیش متخصص )
4- یک پزشک عمومی خوب باید صبور ، شنوا و ارام باشد ..لطفا از رفتن به مطب پزشکانی که سرشون شلوغه خودداری کنید.حتی اگر خیلی نامور و کار درست باشند..به چند دلیل .اول در اتاق انتظار در معرض بیماریهای مختلف دیگر قرار میگیرید.دوم: به دلیل طولانی شدن ساعت انتظار خسته و افسرده میشوید و یادتون میره نصف علایم و مشکلو بیان کنید.سوم : پزشک خسته شده است و کیفیت عملکردش به شدت افت میکنه مخصوصا ساعات پایانی روز ..
5- موقع ورود به اتاق خیلی واضح سلام کنید.خسته نباشید بگویید.بعد بنشینید و پرونده و خلاصه وضعیت خودتونو بدهید پزشک بخونه. همش 2 دقیقه وقت یک پزشکو میگیره.حرف نزنید تا ایشون بخونه.وقتی خیالتون راحت شد که از وضعیت شما یک پیش درامد در ذهن پزشک ایجاد شده مشکلتونو خیلی واضح بدون حاشیه بیان کنید....(یادتون باشه علایم بیماریتونو کامل یادداشت کنید تا پزشک بهتر بتونه تشخیص بده)
هر چقدر شما مشتاق تر و دقیق تر و محترم باشید.....به همون نسبت یک پزشک هم محترمانه تر برخورد میکنه و حواسش بیشتر جمع میشه.......
-------------------------------------------
من روی تجربه شخصی که داشتم اینها رو نوشتم.....و فکر میکنم اموزش دادن و یاد گرفتن برخی اداب کمک میکنه روند درمان خیلی سریعتر و بهتر انجام بگیره........اگر نظری انتقادی دارید در کامنت بیان کنید

امید

امید......
وقتی خیلی کوچک بودم بی بی برام افسانه های ملل رو تعریف میکرد....چینی و هندی...افسانه های سرخ پوستان ....مراکش و مصر.آفریقا..میرسید به یونان و اخر دست ایران سرزمین نجبا....این میون داستانهای یونانی چیز دیگری بود...داستانی که خیلی خوب یادم مونده داستان جعبه صفات بود که یکی از خدایان اونو امانت سپرد دست یکی از زیر دستانش...که اسمش بود شر...شر موجودی بود زیبا رو ولی به شدت کنجکاو....کسی که جعبه رو به دستش سپرد از او خواست مدت 90 روز و 90 شب جعبه رو باز نکنه...و در روز موعود جعبه رو باز کنه و همه صفات رو ازاد کنه....شر قبول کرد....وتا روز 89 تحمل نمود....ولی بلاخره صبرش سر اومد و کنجکاوی بر او غلبه کرد و در جعبه رو باز کرد....یکهو کل صفات خوب و بد با هم پریدند بیرون.....زشت و زیبا..راستی و دروغ....انتقام و کینه....گذشت و خوشحالی.....نفرت و عشق...دوستی و دشمنی...تهمت و ریاکاری...صداقت و خوبی...بلاهت و حماقت ...سیاست و کیاست...زیرکی و ذکاوت....مهربانی و سنگدلی...بدجنسی و تفرقه....اتحاد و شهوت...پاکدامنی و عفت...نجابت و صبر...ترس و شجاعت...ولی این وسط عجله با هیجان داد زد : منم شاه شاهان...منم سرور همه صفات.....چون یک روز زودتر ازاد شدم....
شر به شدت ترسید و با سرعت درب جعبه رو بست.....ولی از شانس بد امید....در روی او بسته شد...امید بین در گیر افتاد....نصفش امد بیرون و نصفش تو جعبه ماند.....امید یکی از بزرگترین نعمتهای خدای خدایان بود....ولی شر اونو دو نیمه کرد..امید نیمه مقابل نداشت....فقط امید بود...ولی چون نیمیش داخل جعبه موند....نا امیدی زاده شد ...اینطوری شد که دنیا دچار مشکل بزرگی شد...خدای خدایان فقط امید افریده بود ولی نا امیدی از دل امید به وجود امد به سبب کار احمقانه شر....برای همین ازون روز دنیا بین امید و نا امیدی دست و پا میزنه...یک روزنه کوچک نور...کور سوی امید که همیشه بشر به دنبالش همچنان ادامه میده...نا امید میشه....ولی امید دست و پا میزنه و نورشو از همون درز باریک جعبه به دنیا میتابونه......شر برای ابد امیدو اسیر کرد و کسی نمیدونه اون جعبه کجاست..هر بار کسی امیدشو از دست میده...قدرت بینهایتی به شر میده..اون جعبه رو دور تر و دورتر میکنه از بشر....ولی هر چی بشر امید بیشتری داشته باشه....شر ضعیف و ضعیف تر میشه....زورش کم و دستش روی درب جعبه شل تر و سست تر.....امید نورانی تر.......
یادتون باشه....هرگز امیدو تنها نگذارید....همیشه باید امیدوار بود.....حتی تو تاریک ترین لحظات...یادتون باشه هر چی نا امیدی به شما غلبه کنه...شر قدرتش بیشتر میشه....پس با امید به اینده و پیروزی راه درستو انتخاب کنید....

شراب سرخ.........

میچرخم.......میچرخم..میچرخم................

سیگار خاموش ......گیلاس شراب سرخ پرشده از احساس فرو خورده شده..........

سیگار خاموش.......لبهای برافروخته...........

سیگار خاموش..........تنی اتش گرفته در افکار...........

سیگار خاموش............موهای رقصان در باد........................

دلتنگیهای کوچک............

زندانی طلایی..........

دستانی ناتوان............

خستگی...................................

انتخاب

انتخاب.....
ازون جایی که این یکی از دوستام خیلی مورد خوبیه برای بیان برخی چیزها....منم یکی از دوستام این اتفاق براش افتاده..( نیشهاتونو ببندید....جدی جدی یکی از دوستام....عجب دوستان نازنینی هستیدا.هنوز که نگفتم چی شده ) کاینات خیلی به برخی ادمها لطف داره..یا یهویی قحطی میاد براشون یا یهویی سیل نعمت راه میندازه تو زندگیشون.......این یکی از دوستان بنده هم همیشه دچار این خشکسالی و سیل بوده....اونم از نوع مخربش...مثلا اگر براش موقعیت تحصیلاتی خاص پیش امده چندین مورد بوده....که گناهکی باید یکیشو انتخاب میکرده....که البته با تمام مشکلاتی که داشته اولش یکیشو و بعد 2 تاشو همزمان ادامه داده و بعد دوباره 2 تا رشته دیگر....بعد برای کار همزمان براش 5 تا 7 پیشنهاد شده....یعنی دوست نازنین از سیل خوشبختی تو پوست خودش نمیگنجید و با کلی سلام و صلوات یکی ازون کارها رو انتخاب کرد و راهی خوزستان شد برای کار ....و اون موارد دیگرو به دوستاش پاس داد تا اونا رو هم شاد کرده باشه...از بخت بد اون شرکت نفتی بعد از 6 ماه اعتدال نیرو کرد و دخترو مجبور شد بره تو یک شرکت دیگر.....حالا هی به خودش میگفت اگر فلان شغلو انتخاب کرده بود اینطوری نمیشد.(اون دوستان گرامیش که موقعیت های شغلی اونو گیر اورده بودند جاشون عالی از اب درامد یعنی دخترو بدترین انتخابو کرده بود )..بلاخره هم اب و هوا و گرما و طوفان شن و شرایط سختی کار و کلی مشکلات دیگر باعث شد دست از پا دراز تر برگرده و راضی شد به تدریس ..هم درس میخوند و تدریس...تا مدتها قحطی شغل و درامد خوب...اما باز کاینات سیل تو زندگیش انداختن اونم از نوع احساسی...خودش دوست پسر داشت....هی براش کیسهای ازدواج اونم از چه مدلایی جور میشد...اینم هی سر کج میکرد که من تو رابطه هستم ببخشید..دست اخر دوست پسرش چنان اساسی معنی رابطه و عشقو بهش فهموند چند سال پشت دستشو داغ کرد که دیگر وارد رابطه نشه......حالا مگر کاینات ولش میکردند..از درو و دیوار ...تو مهمونی و محل کار و باشگاه...هر جا میرفت یکی دو مورد بهش معرفی میشد....کلی کفری شد.....دوست ماجرای من گفت دیگه  نمیخوام خدا..یهو قحطی اومد....دخترو افسرده شد حس کرد پیر شده و جذابیتی دیگه نداره...شغلشو دوست نداشت.....کلی تحصیلات و معلومات..ولی همینطوری وسط راه مونده بود...نه دوستی .نه رابطه احساسی و رمانتیکی...همه چیز تکراری.زندگی یکنواخت..تا بلاخره یکسال به همه اعلام کرد میخواد ازدواج کنه....اونجا بود که دوباره کاینات حس کردند باید از خجالت این دختر دربیایند....کلی مورد بهش معرفی شد....حالا خوبه گفته بود ازدواج....یکی پیشنهاد ازدواج سپید میداد...یکی پیشنهاد پارتنر جنسی فقط.....یکی میگفت ازدواج...خلاصه دخترو یکی یکی  رد کرد...دیگه کلافه شده بود این دوست ما از بس انتخاب براش سخت بود....باز قید ازدواجو زد گفت به جهنم اصلا تنها میمونم تا اخر عمر....چندی تنهایی سپری کرد ...تا رسید به جایی که همزمان 4 تا پیشنهاد خیلی خوب رو میزش قرار گرفت....خداییش....4 تا همزمانو کجای دلش بگذاره؟؟؟؟ هر کدام از این پیشنهادات عالین به تنهایی....4 تا دسته گل.....یعنی دخترو کم مونده بزنه به کوه و دشت....بدترین قسمتش اینه بارها براش پیش امده اینقدر تو انتخاب لفتش داده که همه چیو از دست داده همزمان....حالا نمیخواد دل کسیو بشکنه...از هر 4 تا خوشش میاد...اگر بخواد همینطوری هم ادامه بده میره تو لیست دخترای بد که همه میگن 4 تا رو خوابونده تو اب نمک.....خودش میدونه دختر بدی نیست و نمیتونه جوون مردم رو الکی امیدوار کنه...ولی دیگه حالش ازین وضعیت بهم میخوره....زده بود به سرش به هر 4 تا بگه نه....راحت بشه...ولی از طرفی هر کدام از این اقایون یک حسن خوب دارند...خلاصه این دوست بیچاره ما بدجور تا خرخره گیر افتاده...تمرکز حواسشو از دست داده..یک هفته هم خونه نشین شده بود چون از نظر تعادل احساسی بهم ریخت....
شما جای این دوست من بودید با این زندگی پر از انتخاب چیکار میکردید؟؟؟؟اصلا چرا اینطوری باید باشه؟ چرا باید انتخاب کرد.؟ من بهش میگم برو روستایی جایی پشت کوه خودتو سر به نیست کن....نظر شما چیه؟