سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

کوپنهای نسوخته.........

سوزن چسبونده بود......... 

آره سوزنش گیر داشت......... 

آره..........یه همچین چیزی...... 

اصطلاحی که واسه گرامافونهای قدیمی میگفتن وقتی سوزنشون گیر میکرد و یه قطعه بارها تکرار میشد......... 

حالا شده بود اکات کار ایشون.( به گویش خودمون مثل کار ایشون ......کسره روی الف ) 

چقدر دلم خلاف میخواست تو اون لحظه........ 

مثلا پاشم و یه آپچاگی برم تو شکمش.........شاید سوزنش از جا در بره و خفه شه...... 

برای بار ۱۰۰۰۰ داشت ماجرای احمقانه زندگیشو واسه بغل دستیش تعریف میکرد 

: آره........پارچه بردم پیش خیاط .....گفت ۸۰ تومن........مگه چه خبره؟؟؟؟؟؟؟سر گردنس......؟؟؟؟؟؟اصلا میدونی چیه دخترم............ 

و همینطور ادامه میداد......... 

کل انگشتام ضربان گرفته بود........... 

حس میکردم بدنم داغه.............. 

چقدر خوب بود اگر من یه خون آشام بودم.............اونوقت چه حالی میداد نوشیدن خون بعضیها........... 

چقدر شیطانی فکرم شده.......... 

بزار زنک حرفشو بزنه...........ایستگاه بعدی حتما پیاده میشه..........  

صدای بوق کوتاه......و توقف اتوبوس........ 

بازم پیاده نشد........... 

و باز سوزنش برای بار ۱۰۰۰۰۱ گیر کرد............. 

سعی میکنم افکارمو جمع و جور کنم.......... 

ویبره گوشیم......... 

درش میارم..........اس ام اس اومده......... 

متن کوتاه و سرد و تکراری........: خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

جواب میدم پ نه پ ..........بدم......... 

بدجور هوس ازدواج کردن زده به سرم......... 

حتی از کشیدن سیگار بیشتر جذبم میکنه......... 

سعی میکنم تو ذهنم تصور کنم.......... 

ولی هیچ حسی بهم دست نمیده....... 

صدای خانوم ف تو گوشم میپیچه : هر ادمی ۳ تا کوپن داره برای عاشق شدن.....مواظب باش الکی نسوزن......... 

میشمارم.............. 

من چند تا عاشق شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

سعی میکنم به یاد بیارم......... 

وای خدای من..............من کلی رفیق داشتم ولی ............تا حالا عاشق نشدم......... 

من ۳ تا کوپن دارم هنوز.......... 

ذوق زده بلند میشم تا تو ایستگاه بعدی پیاده شم............ 

صدای همون زنیکه سوزن چسبونده: مجتمع بلوار کدوم ایستگاس؟؟؟؟؟؟؟؟ 

پیاده میشم.......... 

وای این اصفهون اگر خودش میدونست جون میده واسه رقصیدن............... 

اگر خودش میدونست ارزومه رقصیدن تو خیابونا و پارکاش............ 

اصفهونی .............فقط جون میده واسه اواز و رقص......... 

حیف این شهر که دست این ملت پولپرست افتاده............. 

جای سیگار خالی............. 

پیاده تا پل میرم............ 

راننده تاکسی داد میزنه آزادی ۲ نفر........... 

یاد جوک ازادی میافتم که یه دوست برام فرستاده بود........ 

لبخندی حوالش میکنم از کنارش رد میشم........... 

صدای راننده: خانوم آزادی............ 

خودم: آزاد آزاد........... 

بیچاره ............راننده......... 

میدونو رد میکنم و میرم سمت آمادگاه...........باید برم کمند............دلم هوای کتاب کرده.... 

دلم هوای خوندن کرده و نوشتن............. 

جلوی دکه روزنامه فروشی.......یهویی جنی میشم: سیگار ماربرو ......لایت...... 

یک بسته میخرم و راهی میشم............ 

چی میشد تو این شهر میشد رقصید.......... 

چی میشد آزادی یه کلمه نبود فقط 

فاطی ک م ا ن د و ها..........۴ تا ۴ تا ایستادن جلوی سیتی سنتر........ 

بیچاره دخترا.........دخترای قرتی...........تندی تندی..........موهاشونو میدن تو از کنارشون رد میشن........... 

خودم...........شالمو باز میکنم و میبندم........مستقیم تو چشم یکیشون نگاه میکنم و میگم : این روزا قارچ ارزون شده نه؟؟؟؟؟؟؟ همینطوری جلو پای ادم سبز شده............ 

یه چیزی گفت............. 

جوابمو داد ........... 

ولی من تندی از کنارش رد شدم.............. 

نایستادم تا حالمو بگیره...............قارچ سمی...............  

============================================= 

کاش یکم خلاف بودم.................. 

کاش یکم جسور بودم.............. 

کاش یکی از کوپنهامو سوزونده بودم...........دلم اینقدر نمیسوخت.....