سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

چند خط داستان.........

نوشتن خیلی برام سخت شده......... 

کلی تو سرم موضوع........ 

ولی نوشتنم نمیاد 

خیلی خسته کننده شده ............ 

الکی برای خودم کار میتراشم.......... 

شاید فکرم ازاد باشه.......... 

ولی باز داستانها ...............تو صحن ذهنم با حرکات موزون جلوی چشم درونم قر میدن..... 

========================== 

میشه........... 

نمیشه.................. 

میشه........................ 

نمیشه............. 

میشه............. 

نمیشه............... 

میشه.................... 

اخ.............گلبرگاش تموم شد.....یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

این که خیلی بده............ 

==============================  

: من عاشقتم...... 

ـ خوب........... 

: من دوست دارم........ 

ـ اوم........ 

: بهم بگو دوستم داری؟؟؟؟؟؟؟؟ 

ـ چرا باید بگم؟؟؟؟؟؟؟ 

: چون من گفتم...... 

ـ ثابت که نکردی.......کردی؟؟؟؟؟؟؟؟ 

: چطوری ثابت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ 

ـ بیا خواستگاریم....... 

: عزیزم تمام زیبایی این عشق تو نرسیدن......... 

ـ نه......جدی میگی؟؟؟؟؟ 

: جون تو........ 

ـ حالا من باید بگم عاشقتم میمیرم برات.....؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

: خوب اره دیگه...........بگو میمیری بی من........ 

ـ خوب که بعدش چی بگی تو............ 

: میخوام بعدش تو اغوش داغ و گرمت بمیرم........ 

ـ حالا نمیشه همینطوری بمیری.........؟؟؟؟؟؟؟؟بی اغوش من.؟؟؟؟؟؟؟؟ 

: همش لطفش به همینه......... 

ـ حتمنی بوسه هم میخوای........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نه............ 

: تو چقدر باهوشی........درست......دقیقا......... 

ـ چه عشق گرمی...........ولی عزیزم..........خودت گفتن تو نرسیدن اوج این عشق....... 

: بزار چاشنی این عشق خطر باشه و لذت........ 

ـ وای تو چه با حالی.......ببینم سریال کلمبیایی زیاد میبینی؟؟؟؟؟؟؟؟ 

: وای.........تو چرا نمیفهمی که من میخوامت.........تو چرا نمیفهمی که تو تنها دختر زندگیمی که حاضرم بهش التماس کنم............ 

ـ التماس......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واسه چی؟؟؟؟؟؟؟؟ 

: واسه همونی که میدونی........ 

.................. 

...................... 

: کجا داری میری دختر ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

ـ میخوام تنهات بزارم.........میدونی این تخیلات تو داره منو هم خل میکنه.......بشین به عشقت حال کن............. 

: پس تو کجا میری؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

ـ میدونی فدات شم........من ترجیح میدم برم شوهر کنم و کهنه بچه بشورم........باور کن نمیتونم از عشق تو دل بکنم..........ولی چه کنم.........من اصولا چیزای واقعی رو ترجیح میدم.......بای......هانی........

دنیا رو خوش است........

من ارومم..........خیلی اروم............الان یک لیوان جوشونده غلیظ خوردم و اروم......اروم.......ارومم.......... 

بچه گربه خوشگلم داره با توپش تو حیاط بازی میکنه........ 

و من اصلا دلم گر یه نمیخواد............. 

چرا این روزا اینقدر زودرنج و دلتنگم..........خیلی دلتنگ............. 

کاش بدونم............چرا .........چرا............. 

ولش کن بابا.......... 

به ما نالیدن نیومده.......... 

ما یک پا دلقک خانواده ایم............. 

دنیا رو خوش است

بزرگ و متواضع....

ادمها هر چقدر پولدارتر میشن 

طماع تر میشن 

ادمها هر چی بیشتر غذا جلوشون میزاری........گرسنه تر میشن 

ادمها هر چی تحصیلاتشون بالاتر میره..........بیسوادتر عمل میکنن...... 

ادمها هرچقدر خوشگلتر میشن..........بیشتر دست اویز و بازیچه میشن........... 

ادمها................ 

ادمها هرچقدر بزرگتر میشن........بچگونه تر عمل میکنن.......... 

ولی انسان............. 

دقیقا عکس این چیزهاست........ 

بی نیاز...........سیر.........همیشه زیبا و متکی به نفس.......... 

و همیشه بزرگ و متواضع............. 

زندگی در حال پختن......

رقصیدن روی چمن 

این اوزن کارهای ممنوعسا............. 

ولی حسش هست شدید 

ای.............. 

چقدر حسش هست........... 

پای برهنه روی چمنهای خیس..........همپای کلاغ و زاغ و گربه.......... 

کنار سگهای ولگرد........ 

میشه ساعتها رقصید......... 

بدون ترسیدن از انگل و شیشه خورده و بیماری........ 

بدون ترسیدن از توسری مذهب فروشان 

اخ.......... 

عجب ارزوهای محالی........... 

امروز دختری رقصان...........روی کاغذ جان دادم..........روی پل خواجو.......... 

============================= 

ای کاش فکرامان اندازه کشورمان رشد کرده بود......... 

خدای بزرگ.............. 

این روزا همش به لیاقت داشتن ..............به لایق بودن فکر میکنم 

یعنی ما لایق داشتن چنین سرزمینی بزرگ و پر نعمت بودیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

========================== 

البوم اخر فریدون رو خریدم...... 

خاطرات گمشده.......... 

بدک نیست...........قشنگ............. 

بخریدش........موسیقی خوب..........صدای خوب........سلیقه ای........نمیشه گفت عامه پسند......... 

============================ 

زندگی ..............حتی اگر بخواد سرد باشه هوا نمیزاره..........خدا نیامرز چنان گرم........ 

خودمونم داریم میپزیم..........دیگه زندگی رو ولش......... 

حس رقص ........سازها

البوم مولویه 

چیزی که بیشتر جذبم کرده سبک نواختن سازهاست....... 

انگار یک جوری در رقابتن........ولی در کمال ارامش........ 

شهرام ناظری هم اصلا عجله ای در خواندن و هم نوایی نداره.......... 

یک جورایی................ 

ادمو وصل میکنه........ 

امشب برای اتصال از این البوم و این نوا استفاده کردم........ 

خیلی حس خوبی بود........ 

حالم خوبه............ 

============================== 

چقدر دلم میخواد برم .........برم................. 

برم ........................ 

یک جایی دور از این دیار............ 

با پای پیاده........... 

دلم میخواد برم یک مدتی تو دشت و کوه زندگی کنم........ 

دور از ادمها............. 

اخ............. 

چقدر دلم هوای سفر کرده........شاید این هفته برم............. 

حوصلش هست..........حسش هست............وقتش کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

================================= 

دنبال ادامه نوشتن داستانم......... 

ولی نمیاد 

موضوعاتمو گم کردم................... 

مسخرس .............. 

نویسنده ای گم کرده راه.......... 

راستش..............همچین گم هم نکردما.......... 

می ترسم بنویسم بارش منفی باشه ملت بخونن افسرده شن........ 

این روزا من ناجوری طبع شوخ و شیطونمو بازیافتم......... 

دلم نمیخواد کسی دلتنگ شه......... 

مینویسم.... 

شاید بعد از این سفر 

سرزمین موسیقی.....

 شهرام ناظری 

وای........... 

گوش کردین ببینن چه حالی میده.......... 

نمیدونم چیه تو صداش........نمیدونم چه حسی داره.......... 

ولی وقتی من به اهنگاش و ترانه هاش.....صداش گوش میکنم........ 

از این دنیا جدا میشم........... 

کلا ازون صداهایی که ادمو میبره........... 

ذهنو پاک میکنه.......... 

امشب شب شهرام ناظری برای من........ 

ما درس سحر  در ره میخانه نهادیم  

ما در س سحر در ره میخانه نهادیم 

محصول دعا در ره جانانه نهادیم 

ادم حس میکنه پیچ میخوره ............ 

دیگه با اهنگ یکی میشه 

صدای دف همراه سنتور و ستار......... 

دیوونه وار میچرخم......... 

و حس میکنم در حال ستایش و پرستش...... 

زندگی میکنم............ 

خداوند موسیقی رو از ما نگیره....... 

همه چیزمونو که تو این ۳۰ ساله باختیم....... 

این یکی رو نبازیم......... 

تا افرادی چون شجریان و ناظری هستند........خیالم راحت........ 

موسیقی ما بر عکس باقی هنرها و داشته هامون نگهبان های خوبی داره....... 

خدایا شکرت که من زاده این سرزمینم........ 

کجای دنیا میشه با شنیدن ترانه ای چنین به وجد اومد؟؟؟؟؟؟؟؟ 

کجای دنیا ......مردمان اینگونه حس و عشقشونو میون کلمات مخفی میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟ 

این روزا ..........من حالوم خاسه.............. 

سپاس.......

انتظار.......

موسیقی لطیف و زیبا........صدای ارامبخش ایرج بسطامی....... 

با اهنگ و ترانه و ایراج همصدا میشم......... 

چشمام خیس......... 

شاید به قول دوستی از زیادی و زورکی خندیدن کارم به اینجا کشیده...... 

ارومم.......... 

هیچ وقت تا این اندازه ثبات نداشتم......... 

و این یعنی اینبار راه درست....... 

به اشک ها اجازه میدم بریزن.........بی اونکه مخفیشون کنم........ 

کاری که همیشه میکردم............. 

( من ماندم تنهای تنها.......... 

من ماندم تنها در میان سیل غمها...........حبیبم......سیل غمها.......) 

ایرج همچنان میخونه............ 

و من به این فکر میکنم که این صدای عاشق........یک ادم عاشق........ 

چقدر مسخرس.......... 

تا حالا عاشق نبودم..........تا کسی عاشقم شه.......... 

باید عاشق بود...........تا معشوق شد......... 

باید عاشق بود...........تا معشوق شد................ 

منتظر خبرهای خوبم............ 

ای کاش.........زودتر برسه........ 

من منتظرم خدا..........یالا.........فردا یک خبر خوب بفرست........قول میدم برقصم و بخونم و ازت سپاسگزاری کنم......... 

یک خبر خوب.............. 

من منتظرم.......... 

میشه بر خوبت درباره لیلا باشه؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خواهش میکنم........... 

( من ماندم تنهای تنها.......... 

من ماندم تنها در میان سیل غمها...........حبیبم......سیل غمها.......) 

بخند..........

شده به دردت بخندی؟ 

شده به فقر مردمان دورو برت بخندی؟ 

شده به سخنرانی حکمرانی بخندی؟ 

شده به زندگی سگی همسایت بخندی؟ 

شده به سیستم سازمان ملل بخندی؟ 

شده به دنیا بخندی؟ 

همش یه شوخیه............... 

دنیا یه شوخی گنده و بی مزس........... 

به زور دارم بهش میخندم 

گوشه لبامو جلوی اینه با دست میبرم بالا و تظاهر میکنم که دارم به این دو روز دنیا میخندم...........................تو هم بخند 

خبرای خوش در راه 

تو هم بخند 

خبرای خوش در راه................................. 

پس با صدای بلند به همه چیز بخند 

سرزمین بی رگها.......

یه روزی.......روزگاری.......... 

مرد دانایی..............از خدا پرسید : خدایا بهشت و جهنم حقیقت؟؟؟؟؟؟وجود داره؟؟؟؟؟؟؟اگر هست میشه به من نشونش بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خداوند.......مکثی کرد و به مرد دانا گفت که همراهش بره........ 

مرد رو برد توی یک راهروی طویل با کلی در ........... 

یکی از درها رو باز کرد......... 

مرد دانا وارد شد......... 

دیگی بود بزرگ..............پر از غذا............ولی اونقدر بزرگ و عریض و طویل بود که ملتی که دورش نشسته بودن نمیتونستن با دست غذا بردارن....... 

واسه همین به هر کس یه قاشق دراز داده بودن......... 

قاشق اونقدر دراز بود که تا پر از غذاش میکردن و میخواستن بیارن سمت دهنشون.....کج میشد و غذای توش میریخت........ 

ملت توی اتاق خسته و گرسنه.........نالان و افسرده........مونده بودن چه کنن.......... 

مرد دانا اومد بیرون و گفت : خوب.....من چی باید بگم؟ 

خدا گفت: در اون اتاق روبرویی رو باز کن.......... 

مرد دانا رفت و درو باز کرد 

اتاق دوم مثل اتاق اول بود...........دیگی بزرگ عریض و طویل در وسط 

مملو از غذا و نعمت.......... 

ولی مردمان این اتق بگو و بخند و رقصان........ 

هر کس قاشق رو پر میکرد از غذا میداد دهن نفری که روبروش اونور دیگه نشسته بود....... 

به این ترتیب همه سیر بودن............. 

شاد بودن 

خوشحال بودن........... 

مرد دانا............ 

معنی بهشت و جهنمو فهمید........... 

======================================= 

ایران شه جهنم.............. 

چون یادمون رفته باید قاشق رو بزاریم کجا.............. 

مجسمه اریوبرزن رو تو یاسوج کشیدن پایین 

مجسمه ارش کماندار رو در قزوین 

نقاشیهای شاهنامه...............در مشهد 

همینطوری بشینیم............میان تخت جمشیدو نابود میکنن 

ملت ترسو و بزدل........... 

مردای بی غیرت................. 

نکنه واسه اینکارم متوقعید زنها برن و وایسن.....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

اینقدر این تی وی ها و شبکه های ماهواره از تجاوز و شکنجه در کوفت اباد گفتن شجاعتو ازتو گرفتن............... 

عجب ملت ابلهی شدیم........... 

تو سرمون میزنن بازم سکوت............ 

من اصلا از قزوینیها و یاسوجیها همچین توقع سکوتی نداشتم.......... 

۳۰ سال پیش..........ملت احمق..........به سر کردگی یک عوضی ادمکش که اخر عمرش سرطان گرفت و خاطره نوشت و همه کثافت کریهاشو نسبت داد به فرمان بالا دستیش........... 

حمله کردن به تخت جمشید و خواستن نابودش کنن......... 

مردم مرودشت که در فارس اصلا هم خوشنام نیستن....... 

با بیل و کلنکو چماق افتادن به جون این دسته........ 

چنان بلایی سرشون اوردن.............دولت موقت دستور محافظت رو داد و اوضاع اروم شد .............. 

چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

امروز مجسمه رو میبرن....... 

فردا اسم خلیج پارس رو واسه همیشه حذف میکنن.......... 

پس فردا زبون مادریتونو به زور عوض میکنن......... 

یک سال بعد میبینید خودتونم سر کرده شیاطین شدید........... 

نه از دزدی ناراحت میشید .......نه از تجاوز به دختران و مادران و خواهران خودتون................. 

خیلی ................................... 

بگذریم................ 

ما زنها هم بی غیرت شدیم که شما مردها رو اینطوری بی رگ و بی وجدان پرورش دادیم........ 

بزار همه چیز خوب باشه............

گفتم......... 

من ....نگفتم خبرهای خوب در راهن........ 

اولیش رسید....... 

خانوم معلم دار فانی رو وداع گفت......... 

خانوم معلم قشنگ و مهربون......... 

بعد از این همه زجر و اذیت شدن..........راحت شد.......... 

نمیتونم نبودشو حس نکنم......... 

ولی خوشحالم که راحت شد........ 

خبر خوبی بود........شاید برای من ..........و شاید برای خانوادش که این ۲ ماه خیلی اذیت شدن...............نمیدونم..........این روزا خوب و بد برام بی معنی شدن..... 

بزار همه چی خوب تفسیر شن............ 

بزار همه چیز خوب باشه............ 

=================================== 

یکی از دوستانم سگ داره........ 

خوشگل و کوچولو.......... 

رفتم خونش........چون چند تا خانوم دیگه هم دعوت کرده بود و اونا از سگ میترسیدن.... 

بیچاره سگ کوچولو رو تو حمام زندانی کرده بود.......... 

عصبانی شدم......... 

رفتم و در حمامو باز کردم و بغلش کردم...... 

طوری پرید بغلم انگار ۱۰۰ سال اسیر........ 

زوزه وار گله میکرد........ 

حسابی هم لیسم زد........ 

اصولا چون من خصوصیات گربه گونه ای دارم.......زیاد میونه با سگها ندارم........ 

ولی این حیوون زبون بسته رو بوسیدم و اجازه دادم از اغوشم فیض ببره........ 

به دوستم گفتم میبرمش یه تابی بخوره تا دوستان دیگرش راحت باشن....... 

جیغش هوا رفت که میگیرن و پدر خودمو و سگ در میارن........... 

یهو یادم افتاد که احتمالا سگی گربه ای پای یکی از اقا زاده ها رو گاز گرفته .........واسه همین نگه داشتن حیوان خانگی رو ممنوع اعلام کردن............ 

دلم واسه سگ کباب شد......... 

ولی چه میشد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

========================================= 

میخوام خوب باشم........ 

میخوام به خوبی فکر کنم 

به اینکه ................ 

خوب بودن تنهایی ادمو عمیق تر میکنه......... 

========================================