سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

لباس زرد گیپور................

سوت و کور

همه چی سوت و کور

دوباره حس نوشتن برگشته

آخر سالی 

با کلی کار

یادم افتاده نوشتن یه داستان جدید رو شروع کنم

ناجور ویار سیگار دارم..........

ولی تحمل میکنم............مسخرس.............ترک سیگار یکی از احمقانه ترین کارهایی بود که کردم

دلم چیزهای ممنوعه میخواد..........

آزادی بدون محدودیت.........

یه اهنگ مرگبار از آکوا........

یک فنجان قهوه تلخ کوفتی ............

یک دسته برگ سپید...........

و.........

تو این سرما کمی جسارت به خرج میدم و به پیشباز بهار میرم........

پالتو و لباسهای کت و کلفتو برمیدارم...........

امروز هوا بهاری تر از دیروز............هر چند سوز سردش آزاردهندس.......

داستان از کجا شروع شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه دختر.........

یه دختر که میخواد بدون فکر کردن به اطرافیان..........بدون از خود گذشتگی.......

بدون فداکاری............

از دشمن فرار کنه............

میخواد خودشو نجات بده و درد وجدان نداشته باشه که چرا دوستان و فامیل و عزیزان رو پشت سر جا گذاشته.......

دختر میدوه...........

میدوه..............


نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام
خیلی خوشحالم که دوباره دارم نوشته ها تو می خونم
یاد اون وقتها افتادم
خوب کاری کردی سیگار رو ترک کردی.
حیف اون لبها نیست که شیرینی شو به تلخی بده؟؟؟

سلام رفیق.......ممنون که امدی .........خوش امدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد