سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

خونه بی بی........

یادش بخیر......بچه که بودم همیشه خونه بی بی بودم....مادبزرگمو میگم...یادش بخیر.....یک خونه باغ خوشگل با 5 دری و تابستانی و زمستانی و بهارنشین....گوشواره و دیوارای گچ بری شده... درختای بلند سرو و گردو.....درختای تاب خورده بادوم.......گیلاسای رقصون تو باد........صدای بلبل و مرغ حق.....صفایی داشت اون روزا........نیازی نبود کسی تو چله تابستون کولر روشن کنه...........نیازی نبود کسی به بچه ای بگه هیس .کمتر صدا کن.....چرا اینقدر میدوی...........ما اینقدر میدویدیم و بازی میکردیم تا... جونمون دربیاد.........از خستگی دسته دسته با سر و صدا میدویدیم تو سر سرا......بی بی با اون عصای خوشگل چوب گردوش.....میومد به استقبالمون.... تو دست هر کدوم از ما یک مقدار نخود چی کشمش و بادوم و پسته میریخت و میگفت: بخورید باهوش بشید.....بخورید بلند بشید......بخورید بزرگ بشید.....اروم و قرار نداشتیم......پسر عموهام از دیوار راست بالا میرفتند.......پسر داییم روی مبلا شیرجه میزد.........خودم از روی حصار پله ها سر میخوردم میامدم پایین.......دختر داییم جیغ میکشید......خواهرام دادشون به هوا.........خونه مادربزرگ از صدا میلرزید.........ولی کسی بهمون نمیگفت بیش فعال........کسی سرمون داد نمیزد........یا اگرم داد میزد صدای بی بی میپیچید: بچن.....باید شیطونی کنن بزرگ بشن....حوصله نداری پاشو برو تو 5 دری..........همیشه بی بی هوامونو داشت..........بی بی کل خانواده بود......یادش بخیر..........اون روزا خانواده معنی داشت.........ایرانی بودن معنی داشت..........آواز بابام .....که گلستان سعدی میخوند..........خنده های نوعروس عمو کوچیکه.........هیچ کس از کسی نمیترسید........چشم هم چشمی نبود.......همه با هم خوش بودن........همه همزبون........هوا اینقدر گرم نبود.......ولی دل ها خیلی داغ و گرم واسه هم میتپید.....یک خونه بود........کلی ادم توش.........کنار هم دلاشون خوش.......چه زود بزرگ شدیم بی بی.......چه زود از هم دور شدیم بی بی....چه زود از ایرانی بودن خسته شدیم بی بی...........خونه ها شدن قوطی کبریت............هوا گرم..........دل ها سرد.........تا کسی صدای شیطنت یک بچه میشنوه.....دادش به هوا میره بی بی........که این بچه بیش فعال......بی بی کجایی از بچه های فامیل دفاع کنی........کجایی مجبورشون کنی بدون و برقصن و شادی کنن..........یادش بخیر...............این روزا.......با این گرما......دلم هوای اون خونه باغو کرده.......دلم هواتو کرده......یادش بخیر بی بی......
-----------------------------------------
دوستان شما هم از خاطرات دوران کودکیتون بگید......از خاطراتی که توش ادم حس ایرانی بهش دست میده.......از شادی و جیغ و فریادتون.....از رقصیدن و جشن و پایکوبی ........دوست دارم یکم یادمون بیافته چی بودیم و کجا بودیم......نه خیلی دور......که همین زمانی که به دنیا اومدیم تا حالا......بزارید یکم حال و هوا عوض بشه......بریم تو سرزمین گل و بلبل واقعی.......دور از اینهمه وقایع تلخ..........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد