سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

شبهای کویر .....قسمت ۱۰

امروز رسما درمان رو شروع کردم........

اولین سرم بهم تزریق شد

دروغ چرا.........یکم ترسیدم........یکم کلافم

و احساس پژمردگی بهم دست داده

دراز میکشم.........

چشمامو میبندم

با صدای در میچرخم......

پارسا......با یک گلدون باحال...........

حسنی یوسف..........

صدای جیغم....وای.........از کجا میدونستی من عاشق این گلم؟...........   

پارسا: میدونستم دیگه.........خوبی.... 

:ممنون.....خوبم......میگذرونم 

ـ درد که نداری؟ دارو اذیتت نمیکنه؟ 

: نه هنوز......درد هم....هی......خوبه.....بچه خوبیه........ 

ـ اجازه میدی؟ 

میخواست معاینم کنه...... 

خندم گرفت......گفتم: تو که نمیخواستی تو تیم باشی....گفتی کاری از دستت ساخته نیست 

خیلی جدی گفت: حرف زیادی نباشه......دلت کتک میخوادا 

از ته دل میخندم 

====================================

صدای ساز........پارسا ویولون میزد.......

دختر و پسر........همه وک ولو...........داشتن خوش میگذروندن......

شهراد با متانت همیشگی کنارم نشست: خوش میگذره

ـ اره.....خیلی خوبه....به شما چطور

: با وجود شما مگه میشه بد بگذره......اجازه میدید؟

و بعد گیلاسمو پر کرد از شراب شیرازی

ـ راستی.....فرصت نشده تا حالا بیشتر باهاتون اشنا شم...

: جدا.......بیشتر از این

میخنده: بهتون نمیاد یزدی باشید ......

: نیستم......

ـ میتونم بپرسم ......اهل کجایید؟

: اوم........خودت حدس بزن

ـ اوم......بیشتر به جنوبیا میخوری......خونگرمی.....با نمکید.....البته خیلی هم شیطون......

میخندم.......از ته دل: بد نبود.....نزدیک شدی......من شیرازیم......

هیجانزده سوتی میکشه: بابا.همشهری..دختر شیرازی.......باید حدس میزدم....از روی فرم چشم و ابروهات........خیلی با حالی......خوشبختم..............

هر دو با هیجان شروع کردیم به تعریف..........

ـ دلت نمیخواست همون شیراز خومون درس میخوندی.........سختت نیست تو این کویر بی اب و علف موندی........

: یزد عشقه..........شبهای کویر رو دوست دارم.......من عاشق این سرزمینم.......

ـ چه با احساس...چه غیرتی داری به کویر.........دلتنگ خانوادت نمیشی؟

: نه......

ـ پدر و مادرتون چطور........اونا نمیگن چرا دوری ازشون؟؟؟؟؟؟

: هر دوشون عمرشونو دادن به شما.........

ـ متاسفم.....نمیخواستم ناراحتتون کنم

: ناراحت نشدم.....جاشون خوبه.........الانی هم دارن از بالا سر برامون دست تکون میدن..........نگاه کن

اسمونو نشونش دادم و ستاره های روشنشو

خندید

ـ تنهایی اذیتت نمیکنه؟؟؟؟؟

: تنهایی....؟؟؟؟؟؟؟ من که تنها نیستم.............اینهمه دوست.......اینهمه خوشبختی........ول کن این حرفا رو.............بیا با هم برقصیم............

=============================

زندگی.......زندگی..........عجب غریبه زندگی......... 

صدای جیغ و فریاد 

: خدا حالا من چیکار کنم..خدا 

یکی داره زجه میزنه...... 

سرم به دست از اتاقم میرم بیرون 

چند پرستار با سرعت از اتاق روبرو خارج میشن...... 

کد اعلام شد....... 

چشمامو میبندم....... 

میشمارم..........نا خود اگاه به سمت اتاق میرم....... 

مردی........روی تخت......... 

و زنی که جیغ میزنه و از دکترها میخواد که شوهرشو نجات بدن 

این صحنه برام تازگی نداره..........قبلتر زیاد دیده بودم 

ولی اینبار......... 

مردی که روی تخت..........مویی به بدن نداره........یک تیکه استخوان ملبس به پوست...... 

چشمامو میبندم....... 

صدای جیغ و داد زن.....همه رو عصبی کرده..... 

بیشتر بیمارها غمگین و ناراحت از اتاقاشون اومدن بیرون..........اکثرشون مویی به سر ندارن........بعضی ها هم کلاه گیس گذاشتن....... 

عجیب دنیای تهوع اوریه...... 

بر میگردم تو اتاقم............هدفون به گوش..........ترانه گوش میدم تا صدای ادمها رو نشنوم.... 

=========================== 

Years ago when I was younger
I kinda liked a girl I knew
She was mine and we were sweethearts
That was then, but then it's true

I'm in love with a fairytale even though it hurts
'Cause I don't care if I lose my mind I'm already cursed

Every day we started fighting
Every night we fell in love
No one else could make me sadder
But no one else could lift me high above

I don't know what I was doing
When suddenly we fell apart
Nowadays I cannot find her
But when I do we'll get a brand new start

I'm in love with a fairytale even though it hurts
'Cause I don't care if I lose my mind I'm already cursed

She's a fairytale, yeah even though it hurts
'Cause I don't care if I lose my mind I'm already cursed

ترانه بسیار معروف از خواننده نروژی الکساندر ..........یاد گذشته شاخ میزنه......به جای نیش 

بر میگردم  

ـ پدر من تو دانشگاه شیراز اقتصاد تدریس میکنه 

: بابا......بچه استاد .........خانواده با کلاس.......خوبه....حتمی مامانتم استاده؟ 

ـ نه......مادرم خونه داره..البته فوق لیسانس اقتصاد داره......دانشجوی پدرم بوده 

: بابا......عاشق پیشه ها........خیلی با حالی.......تک فرزندی؟ 

ـ نه....دو تا برادر دیگه هم دارم.و یک خواهر...... 

: دکترن؟؟؟ 

ـ خواهرم فقط......برادرهام هر دو استاد دانشگاهن....یکی برق....اون یکی شیمی. 

: خانواده خوبی داری 

ـ ممنون.....تو چطور؟؟ تک دختری؟ 

: من....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه بابا .....دلت خوشه....من ۲ تا خواهر دارم.....۲ تا برادر......همشون ازدواج کردن........ 

ـ تو اخری هستی؟؟؟؟؟؟ 

: نوچ.......بسه دیگه چقدر سوال میپرسی......حوصلم سر رفت......بریم پیش بچه ها......سردم شده.......... 

ـ مثل یک ماهی میمونی........لیز میخوری 

: دکتر جان.....اگر اجازه بدید بریم داخل............ 

================================== 

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 22 مهر 1389 ساعت 06:36 ب.ظ http://mehdi-ch.blogsky.com

salam
cheghadr ajib neveshty?!

مهدی پنج‌شنبه 22 مهر 1389 ساعت 06:37 ب.ظ http://mehdi-ch.blogsky.com

سکوتم از رضایت نیست ُ دلم اهل شکایت نیست
هزار شاکی خودش داره ِ
خودش گیره ُ
گرفتاره

من هر از طرفدار های استادم

امیر پنج‌شنبه 22 مهر 1389 ساعت 06:45 ب.ظ http://my4divari.blogsky.com

سلام . چقدر قشنگ نوشته بودی این مطلبو ....
واقعا بچه شیرازی ؟ منم شیرازیم .
مطالب دیگه وبلاگتم میخونم تا بیشتر بشناسمت

سینا جمعه 23 مهر 1389 ساعت 10:32 ق.ظ http://khaaen.persianblog.ir

همین عجیب، غریبی‌ زندگی هست که گاه آدم شوکه میکنه

زهرا یکشنبه 25 مهر 1389 ساعت 11:35 ب.ظ http://sarehajar.blogsky.com

با اینکه وقت کمی داشتم ولی بیشتر مطالبو خوندم بلا دوره چی شده .؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد