ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
: سیگار؟
ـ نه ممنون......تو ترکم
: جدی......پس خر شدی .........آره....؟
ـ میشه زر نزنی........من میخوام دختر خوبی باشم.........فقط همین
: خوب.....یعنی با ترک سیگار قدیسه میشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گلدونو پرت میکنم سمت ایینه..........تا صدای خودم............تو خودم .........خفه شه......
خورد شدن ایینه..........
خودم شکستم................
من شکستم..............
صدای دکتر میپیچه تو گوشم: خوب .......ادامه بده......چند وقت با این .........اسمش چی بود؟
ـ صادق.....اسمش صادق بود.......
: آها.......صادق.....چند وقت با صادق بودی؟ رابطه با اون چطور بود؟
ـ ۲ ماهی باهاش موندم........هفته ای یک بار میرفتم خونش....هی......بهتر ازدوستش بود.......ادمتر بود......دست کم منو اماده میکرد......ژل ......وازلین یا کرم استفاده میکرد......دردش به مراتب کمتر بود........ولی باز من نمیفهمیدم کجای ام یز ش لذت بخشه......
ـ اگر لذتی نداشت چرا باهاش میخوابیدی؟
: خریت........نادونی.......چه میدونم.........
ـ نفس عمیق بکش.......اروم باش.....چند سالش بود؟
: کی؟ صادق........؟ ......۳۲ سالی داشت.......
ـ خیلی از تو بزرگتر بوده.......نفر قبلی هم که ۲۹ سالش بود.......اینا خیلی از تو بزرگتر بودن......چرا؟
: چرا چی؟ با خودم فکر میکردم بزرگترا بهترن......چشم و دل سیرترن........بیشتر میتونن ادمو بخوان.............
ـ صادق خواست؟
: نه.........بعد از یه دو ماهی......ازش خسته شدم.....با امیر شروع کردم
ـ همون دوست پسرت........اولین دوست پسرت که قالت گذاشت؟ برگشتی پیش اون؟
: نه........اون که ازدواج کرد.......این یکی متخصص زنان و زایمان بود.......دوست صادق.....روسیه درس خونده بود............باهاش تو خونه صادق اشنا شدم.........
ـ خوب......یعنی میخوای بگی با صادق بهم زدی و با امیر شروع کردی.......؟
: نه.........
ـ نه؟
: با هر دوتاشون بودم..................
نفس عمیق دکتر معتمدیان.....................
سکوت سنگین تو اتاق................
صدای دکتر: برای جلسه کافیه..............هفته بعد منتظرتم......
: من ه ر ز ه نیستم........
ـ میدونم...........هفته بعد منتظرم.....
=================================
رزیتا: کامران شوهرم ..........یعنی شوهرم بود........
ـ شوهرت بود؟ من نمیفهمم..........مثل ادم حرف بزن ببینم............بلاخره شوهرت هست.......یا نیست........؟
: ما از هم جدا شدیم.........۲ ماهی میشه..........
جلوی خندمو نمیتونم بگیرم.............بابا کل این ۳۰ نفر خل و چلن...........طرف از هم جدا شدن باز با هم میان سفر........بوسه فرانسویشون منو کشته .........
ـ جدا شدی؟خوشی زده بود زیر دلتون یا تفاهم...........یا نکنه میخواستین تنوع بدین تو روابطتون..
: میشه خفه شی.نخند.......نخند............
دستگیره پرت میکنه سمتم.........
ـ زر میزنی ها..........منو باش.......گفتم شما دو تا دوست میخواین بشین با هم...ببین........یا بنال زودتر بگو دردتون چی بوده یا برو بزار باد بیاد.....
: وای آنا بعضی اوقات دلم میخواد خفت کنم
ـ بیا.......گردن باریک تر از ما وجود نداره......پیشکش........اگر این حالتو خوب میکنه.......بیا.......
ییهویی میاد جلو و ب غ لم میکنه............محکم.......
: انی........کمکم کن.........
ـ خر شدی باز..........بنال ببینم..........چرا جدا شدین/؟ اصلا کجا با هم اشنا شدین؟ چی شد که..........کارتون کشید به اینجا......؟
...................................................................
کنار ساحل رزیتا مثل فرشته ها.........خم شده و صدف جمع میکنه
صدای زیبا و وسوسه انگیزش............تو باد میپیچید با صدای امواج بر میگشت سمتم........
: تو اینترنت باهاش اشنا شدم............دانشجو بودم..........خام و نادون............هر دومون خام بودیم...........یک سالی دوست اینترنتی بودیم.........نمیدونم چی شد تا دیدمش عاشقش شدم............انگار این حس دو طرفه بود چون تا به خودم اومدم دیدم سر سفره عقد دارم میگم بله............
ـ خوب..........مشکل مادی داشتین؟ کار نداشت ؟
: پدرش یه کارگاه جواهر سازی داشت.......خودشم تو کار طلا و سکه بود.......خونه...ماشین........هیچی کم نداشتیم.......
ـ معتاد که بهش نمیاد باشه........ارومه......ولی شاید دست بزن داشته؟ خشنه؟
: لب به سیگارم نمیزنه.........خشن.........زورش به یه مورچه هم نمیرسه
ـ پس دردتون چی بود؟ چرا طلاق گرفتین؟
: نمیتونستیم با هم باشیم..........نه اینکه فکر کنی مشکلی داشتا.........یا من داشتم........نه.......کامران اصلا با منه نمیتونه..........چجوری بگم؟ اخه تو که ازدواج نکردی بفهمی من چی میگم
صدای خنده خودم: ببینم......میخوای بگی.......باهات نمی خ و ا بی د؟
رزیتا تا بناگوش سرخ شد: نمیری آنا.......
ـ چشات دراد...........اخه ادم عاقل به خاطر .........س.ک.....ص طلاق میگیره.؟ مگه ازدواج همش ام ی زش ه؟
: بزار ازدواج کنی.......میفهمی من چی میگم......وقتی شوهرت بیاد شب جلوی صفحه مونیتور........خ و د ار ض ای ی کنه............میفهمی من چی کشیدم.......وقتی با کلی دوا درمون..........بازم نتونی شوهرتو جذب کنی...........درکم میکنی..........وقتی زن باشی و ماه ها نداشته باشی............اونوقت منو یاد میکنی............وقتی از شدت تشنگی میزنه به سرت خیانت کنی................اونوقت بیا بزن تو گوش من........
صدای رزیتا................شده بود داد.............شده بود فریاد..............شده بود جیغ...................
ـ هوش.........یواش......اروم.......فهمیدم..........من معذرت میخوام.......فهمیدم......میشه اروم باشی..........خوب عزیز دلم.........ولی شما که بی میل هم نیستید.........اون بوسه.......
: همش در همین حد........همینکه میخواد جدی تر بشه........اون روشش عوض میشه.......انگار اتیش که اب بریزی روش...........
باز گریه میکنه
داد میزنه: من دوسش دارم...........خدا ............من دوستش دارم............دردمو به کی بگم؟؟؟؟؟؟
--------------------------------------------------------
سفر............
سفر
سفر
میگن ادما تو سفر همو میشناسن............
سیگارم کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سیگارم کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منم تشنمه..................منم ۲ ماهه تو ترکم...............
من میخوام دختر بدی باشم..........ولی خودم باشم............من ه ر زم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رازهای مگو
رازهای سر به مهر
سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی دارین
اگه تمایل به بازاریابی از طریق وبلاگتون رودارین به این سایت مراجه کنیین
باتشکر
جالب بود.خیلی واقعی و وحشت انگیز