سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

خاطره

زمان دانشجویی یک استاد باحال داشتم از اون گوشت تلخا....یعنی کسی خنده این استادو ندیده بود.باهاشون ازمایشگاه داشتم.....خیلی هم جدی بودن و میگفتند باید دقیقه به دقیقه ازمایشگاه گزارش بنویسم حین کار...وقتی هم میخواستیم سوالی بپرسیم.....عادتش بود میگفت گزارشتو بیار..تو ازمایشگاه همگی گروه گروه کار میکردیم....گروه ما 4 نفر بودیم متشکل از 4 تا دختر شیرازی شر و شیطون...که البته سر گروه بنده بودم و بسیار بنام در شیطنت...من خیلی سریع کارها رو بین بچه ها تقسیم کردم و مواد ....قرار بود هر کسی یک بخش از کارو دست بگیره.......گزارش نوشتن افتاد دست (س) که خیلی دختر شوخی بود..هیچیو جدی نمیگرفت...از قضا ...جناب اقای دکتر (د) اونروز نبودند و همگی احساس ازادی میکردیم تو ازمایشگاه و خلاصه این دوست ما هم شروع کرد به چرند و پرند نوشتن.......مثلا یک جایی یکی از پسرای کلاس یکاره برای من بیسکوییت اورده بود....تعارف کرد....(س) نوشته بود احتمال قوی سارا فردا میره سر قرار.....یکی دیگر از پسرا اومد یکاره واسه اون یکی دوستمون که خیلی دختر خوشگلی بود بخشی از ازمایشو انجام داد ......(س) نوشته بود امروز کلا عروسی رو افتادیم....برم ببینم طرف داداش نداره؟؟؟؟؟ خلاصه منم اصلا نگاه به گزارشش نکردم.....فقط داد و بیداد که بجنب....زود باشین..الان دکتر میاد ما هنوز فلان عنصرو ثابت نکردیم وجودشو تو محلول..هر کاریم میکردیم در نمیومد جواب...منم دیگه کفری شدم در کمدو باز کردم و خودم عنصرو برداشتم اضافه کردم..تا ازامایش جواب بده....رسما تقلب کردم......هیچی (س) نامردی نکرده و اینم تو گزارش نوشت..ما هم بیخبر......استاد برگشت تو ازمایشگاه و طبق معمول سیگارشم کشیده بود و بوی سیگارداشت مارو خفه میکرد....اون یکی دوستم گفت با خانمش دعواش شده....اون یکی گفت نه بابا....این جرات داره صداشو رو خانمش ببره بالا؟ این ازون عاشق زن و خانوادس.....احتمالا با خانوم دکتر (پ) دعواش شده.......منم غر غر کنان که به شما چه با کی دعواش شده...من تو کف اون عطریم که زده....عجب تیپی هم کرده..خداییش من روز اخر دانشگاه از لوپاش تا یک ماچ نگیرم سارا نیستم...منو یاد داییم میندازه لوپاش..( خداییش استاد خوش تیپی بود و خیلی شبیه دایی بنده.....شدیدا احساس خوبی بهش داشتم و دلم میخواست ببوسمش.....البته خداییش به چشم خواهر برادری.فکر بد نکنید....خوب خوشم میومد ازش ) ما بحث میکردیم (س) شدید مشغول نوشتن بود...بیشرف مو به موی حرفای ما رو نوشته بود..منم اصلا بیخیال اینکه داره چیکار میکنه....هی دل به دل دوستام...ور میزدیم......هیچی دیگه.....یهو استاد دید ما بیکار ایستادیم......اومد سمتون داد که گروه شیرازیا....چیه بیکارید......من با افتخار استاد تموم شد کارمون.....همه چیم جمع کردیم و تمیز....استاد: کو نتیجه ازمایش ؟ کدام عناصر تو محلول شما بود ؟
من با غرور و حالت تکبر لوله های ازمایشو گذاشتم جلوی استاد که بفرما....5 تا عنصر در خدمت شما ....یکم زبون بازیم کردم.......
استاد خیلی جدی گفت برو گزارش کارتو بیار ببینم....کجای این محلول منگنز داشته؟؟؟؟؟؟؟
منم بدون اینکه بدونم (س) چه دسته گلی به اب داده......کاغذای جلوشو قاپ زدم بردم دادم دست استاد...قیافه (س) پشت سرم دیدن داشت.....بال بال میزد که نزاره.....
هیچی استاد در حالیکه دستی به سبیلاش کشید......دیدم اخماش رفت تو هم....یکم با تعجب نگاهش کردم گفتم استاد ما دقیقا همون راهی رو رفتیم که تو جزوه بود.....حالا یکم تنوع و خلاقیت هم به خرج دادیم...یهو دیدم نیش استاد باز شد.....یک نگاهی به من کرد.....یک نگاهی به تک تک گروه......بعد یهو با صدای بلند قاه قاه زد زیر خنده......یعنی طوری میخندید گفتیم الان سقف میاد پایین.......کل بچه ها تو سکوت استادو تماشا میکردند از تعجب...
مسئول آزمایشگاه بدو بدو خودشو رسونده که چی شده....دید بله دکتر (د) دارن میخندن.....گفت چی شده اقای دکتر ؟ ایشونم نامردی نکرد.....گزارشو داد دستشون....دیگه حالا این 2 مرد مگر اینطور میخندیدن.....کسیم نمیدونست چه مرگشونه.....ما برگشتیم سمت (س) .....
خیلی شیک گفت : سارا گزارش اشتباهی دادی...
یعنی اون لحظه دلم میخواست زمین دهان باز کنه....من برم توش گم و گور بشم.......
استاد ازون روز به بعد ما 4 تا دختر شیرازیو میدید....نیشش باز میگفت : خانم های شیرازی...احوال شما ؟ ......بعد مختص برمیگشت سمت من و میگفت : راستی سر قرار رفتی ؟بنده قیافم دیدن داشت.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد