سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

سکوتم از رضایت نیست ...دلم اهل شکایت نیست...

هزار شاکی خودش داره...خودش گیره گرفتاره...

بچه خیابانی

چطور میشه از یک بچه خیابانی حمایت کرد؟؟؟؟
چندی پیش با خواهر و دوستانم تو یک پارک داشتیم بحث میکردیم و از هوای پاکش لذت میبردیم.....باری..یک دختر بچه امد سمت ما : خانوم لواشک...؟
دلم کباب شد.....خیلی زود دست به جیب شدم..یکهو به خودمان امدیم 4 تا بچه دیگر دورو برمونو گرفت.....یکی بیسکوییت..یکی فال میگرفت..یکی زور و زور دعایی که ما رو راهی بهشت کنه.....اون یکی دید عقب مونده گفت خانم کتاب قران منو بخری بختت باز میشه.....
یعنی من و دوستام پوکیدیم از خنده...دوستم پرسید: حالا از کجا فهمیدی بخت ما بسته شده؟ پسر بچه خیلی شیرین گفت : معلومه دیگه...خوب معلومه.....حالا از من بخر......خودم ضمانتشو میکنم......
خلاصه از همشون خرید کردیم...بچه ها سرحال و قبراق رفتند......دوستم خندان گفت: بببین....اینقدر تابلو داریم میترشیم...بچه های بیسواد تو خیابونم فهمیدن....همین مونده بود این به من بگه بختت بستس....
کلی شوخی و خنده.....ولی من حواسم پیش دختر بچه بود...با نگاهم تعقیبش میکردم..نمیدونم چرا...یکهو دیدم 2 تا اقای شیک و پیک ولی بسیار بزرگ به دختر بچه نزدیک شدند..نگاهشون .....راستش یهویی ترسیدم و کاملا برگشتم ببینم خرید میکنند یا قصد دیگری دارند.....
یکم با دخترو خوش و بش کردند که اسمت چیه و کلاس چندمی و خلاصه ازش لواشک گرفتند....ولی پول لواشکو به جای اینکه بدهند دست دختر بچه یقه دخترو کشیدند که بندازن داخل لباس....
وای من اتیش گرفتم.....پاشدم....دوستم گفت چی شد سارا؟
داد زدم : داری چه غلطی میکنی؟
مردا برگشتند .....یکم ترسیدن ....چون من خیلی عصبانی رفتم سمتشون......
دختر بچه خیلی ترسیده بود.....خشکش زده بود....
مردا خیلی سریع خودشونو جمع و جور کردند....پارک پر بود از ادم...با صدای من چند تا مرد که روی چمنا ولو بودند برگشتند....
مردا : هیچی......و تندی رفتند....حتی واینستادن بحث کنند......
من برگشتم سمت دخترو.....گفتم: خوبی؟
یک لحظه اشکشو که دیدم دلم لرزید....دختر بچه میخواست بره که من جلوشو گرفتم...خواهرم یک شکلات بهش داد...باقی دوستان هم دلداریش دادن و هی فحش به مردای کثیف.....
باری تنها چیزی ک به ذهنم رسید این بود : میخوای بهت یاد بدم چطوری حال این مردا رو بگیری؟ اگر دوباره امدند طرفت؟
دخترو یهویی تیز شد......منم نامردی نکردم.....با دقت بهش چند حرکت ساده یاد دادم....که چطوری وقتی مردی حتی خیلی بزرگ جلوشه...بزنه تو قوزک پاش یا زیر زانوش......یا حتی در مواقع حساس تر بزنه زیر شکمش.....یا گازش بگیره..دختر بچه که 9 سالی بیشتر نداشت با دقت گوش داد.....مجبورش کردم یکی دو تا ضربه بزنه.دوستام تشویقش میکردند.....این ضرباتشو هی محکم تر میکرد.....بلاخره تونست یکمی یاد بگیره......زورش کم بود.....ولی باز همون ضربه هم برای گیج کردن یک مرد کافی بود......بعد بهش گفتم اگر دو تا مرد بودند باید سریع ازشون دور بشه.....یا جیغ بزنه....یا هیچ وقت تو جاهای خلوت نمونه...مثل اینجا باید جیغ میکشید..بلند....و دستشونو گاز میگرفت و فرار میکرد....
خیلی با دقت بهم گوش داد.....بعدشم رفت....با دوستاش......اونا هم کلی گوش دادند و یکی دوتاشون همون حرکاتو انجام دادن......بچه ها زود یاد میگیرن......
اونا رفتند.....ولی من نگران نگاهشون کردم...چی میتونه تضمین کنه اون دختر بچه تو این خیابونا جون سالم بدر ببره؟؟؟؟؟

بچه خیابانی

چطور میشه از یک بچه خیابانی حمایت کرد؟؟؟؟
چندی پیش با خواهر و دوستانم تو یک پارک داشتیم بحث میکردیم و از هوای پاکش لذت میبردیم.....باری..یک دختر بچه امد سمت ما : خانوم لواشک...؟
دلم کباب شد.....خیلی زود دست به جیب شدم..یکهو به خودمان امدیم 4 تا بچه دیگر دورو برمونو گرفت.....یکی بیسکوییت..یکی فال میگرفت..یکی زور و زور دعایی که ما رو راهی بهشت کنه.....اون یکی دید عقب مونده گفت خانم کتاب قران منو بخری بختت باز میشه.....
یعنی من و دوستام پوکیدیم از خنده...دوستم پرسید: حالا از کجا فهمیدی بخت ما بسته شده؟ پسر بچه خیلی شیرین گفت : معلومه دیگه...خوب معلومه.....حالا از من بخر......خودم ضمانتشو میکنم......
خلاصه از همشون خرید کردیم...بچه ها سرحال و قبراق رفتند......دوستم خندان گفت: بببین....اینقدر تابلو داریم میترشیم...بچه های بیسواد تو خیابونم فهمیدن....همین مونده بود این به من بگه بختت بستس....
کلی شوخی و خنده.....ولی من حواسم پیش دختر بچه بود...با نگاهم تعقیبش میکردم..نمیدونم چرا...یکهو دیدم 2 تا اقای شیک و پیک ولی بسیار بزرگ به دختر بچه نزدیک شدند..نگاهشون .....راستش یهویی ترسیدم و کاملا برگشتم ببینم خرید میکنند یا قصد دیگری دارند.....
یکم با دخترو خوش و بش کردند که اسمت چیه و کلاس چندمی و خلاصه ازش لواشک گرفتند....ولی پول لواشکو به جای اینکه بدهند دست دختر بچه یقه دخترو کشیدند که بندازن داخل لباس....
وای من اتیش گرفتم.....پاشدم....دوستم گفت چی شد سارا؟
داد زدم : داری چه غلطی میکنی؟
مردا برگشتند .....یکم ترسیدن ....چون من خیلی عصبانی رفتم سمتشون......
دختر بچه خیلی ترسیده بود.....خشکش زده بود....
مردا خیلی سریع خودشونو جمع و جور کردند....پارک پر بود از ادم...با صدای من چند تا مرد که روی چمنا ولو بودند برگشتند....
مردا : هیچی......و تندی رفتند....حتی واینستادن بحث کنند......
من برگشتم سمت دخترو.....گفتم: خوبی؟
یک لحظه اشکشو که دیدم دلم لرزید....دختر بچه میخواست بره که من جلوشو گرفتم...خواهرم یک شکلات بهش داد...باقی دوستان هم دلداریش دادن و هی فحش به مردای کثیف.....
باری تنها چیزی ک به ذهنم رسید این بود : میخوای بهت یاد بدم چطوری حال این مردا رو بگیری؟ اگر دوباره امدند طرفت؟
دخترو یهویی تیز شد......منم نامردی نکردم.....با دقت بهش چند حرکت ساده یاد دادم....که چطوری وقتی مردی حتی خیلی بزرگ جلوشه...بزنه تو قوزک پاش یا زیر زانوش......یا حتی در مواقع حساس تر بزنه زیر شکمش.....یا گازش بگیره..دختر بچه که 9 سالی بیشتر نداشت با دقت گوش داد.....مجبورش کردم یکی دو تا ضربه بزنه.دوستام تشویقش میکردند.....این ضرباتشو هی محکم تر میکرد.....بلاخره تونست یکمی یاد بگیره......زورش کم بود.....ولی باز همون ضربه هم برای گیج کردن یک مرد کافی بود......بعد بهش گفتم اگر دو تا مرد بودند باید سریع ازشون دور بشه.....یا جیغ بزنه....یا هیچ وقت تو جاهای خلوت نمونه...مثل اینجا باید جیغ میکشید..بلند....و دستشونو گاز میگرفت و فرار میکرد....
خیلی با دقت بهم گوش داد.....بعدشم رفت....با دوستاش......اونا هم کلی گوش دادند و یکی دوتاشون همون حرکاتو انجام دادن......بچه ها زود یاد میگیرن......
اونا رفتند.....ولی من نگران نگاهشون کردم...چی میتونه تضمین کنه اون دختر بچه تو این خیابونا جون سالم بدر ببره؟؟؟؟؟

نفت

نفت .......
پستمو ویرایش میکنم......
دنیای بدون نفت چطوری میشه؟ چه شکلی میشه؟
همه دنیا مدیون نفت...تکنولوژی ...و ثروت مردمان امروز مدیون نفت و فراورده هاشه.......
هر چیزی تصورشو کنید نفت توش دخیل.....لوازم بهداشتی و ارایشی...صنایع غذایی.بسته بندی.....تکنولوژی ..پوشاک و نساجی....و خیلی صنعتهای مادر....سوخت و انرژی اصلی ترینشه...
ولی خداییش....این نفت یک جورایی شده بلای جون دنیا.زمین داره با سرعت به سمت ویرانی و تخریب میره.....
دنیای بدون نفت چطور جایی؟ البته با در نظر گرفتن همین دست اورد ها و تکنولوژِی.....

قوم......

میشه لطف کنید وقتی توهینی به کسی یا قومی میشه..صاف گیر ندهید به فارسها؟؟؟؟ دیوار کوتاه تر از این قوم پیدا نکردید؟ چرا به زبان فارسی توهین میکنید؟ اگر برنامه ای ساخته شده که به زبان یا قومیتی سهوا یا عمدا توهین کرده.مستقیم حمله کنید به همون برنامه و سازنده و تهیه کننده و نویسنده و بازیگر.....پای قومهای دیگرو وسط نکشید.....فارسی یک زبان قوی و توانمند...من نمیخوام زبان ها رو با هم مقایسه کنم...چون خودم همیشه در حال یادگیری زبانهای مختلف بودم...و به همشون احترام میگذارم...چرا وقت...ی اتفاقی میافته صاف به این زبان حمله میکنید؟ اکثریت جوکهای قومیتی در همون دیار ساخته میشه..مثلا من شیرازیم....تو گوشیم پر جوکهای شیرازی...اصفهانی....یزدی...کرمانی...دوستام برام میفرستند و من کلی میخندم......اکثرا جوکهای شیرازی حرف از بیحالی و بی حوصله بودن شیرازی میگه.....ایا من بهم بر میخوره؟؟؟؟ یا اصفهونیا بهشون بر خورده اینقدر برای خساست براشون جوک ساخته شده؟ اگر تلویزیون ایران کلی توهین به دیار فارس بکنه کی ناراحت میشه یا حرف از جدایی و تجزیه میزنه؟ استانهای فارس نشین همیشه میزبان همه اقوام بودند...تو استان فارس کرد هست...لر هست.....ترک هست..عرب هست....تو اصفهان هم کلی قومیت کنار هم هستند...ولی من دوستم 4 سال تبریز درس میخوند....ترکی حرف میزد تو تبریز چون با فارسی جوابشو نمیدادند....
تصمیم اینکه زبان رسمی ایران فارسی باشه بر میگرده به خیلی وقت پیش......همون زمانهایی که حاکمان ایران ترک زبان بودند.....سلجوقیان و صفویان.....علتشم این بود : اتحاد ایران و تشخیص ایرانی از ترکهای عثمانی و سرزمین ازبک.....چون همیشه باهاشون درگیر جنگ بودیم...پس برای اینکه فرهنگمون حفظ بشه.....زبان فارسی شد وسیله اتحاد.....وقتی بهتون توهین میشه......با همون کسی که شما رو مسخره کرده بجنگید...
اخه انصاف میگویید فارسی گویش و از زبان ترکی مشتق شده؟؟؟؟؟
یا کدام فارس بوده که از ترکها متنفر بوده؟؟؟؟؟؟؟؟فارسها قومی متعادل و میانه رو هستند..و همیشه با همه اقوام دوست بودند.....همیشه.......

باز باران........

باز باران با ترانه......میزند بر بام خانه....
فصل بارندگی.....اول از همه بگویم بذر شنبلیله و زیره و رازیانه و هندوانه ابو جهل و زنیان که یادتون نرفته؟؟؟؟؟ میتونید با پخش مقداری از این بذر در بیابان جلوی پیشروی کویرو بگیرید.....نکته مهم بعدی اینه:از همین حالا به فکر بهمن و اسفند باشید.......یعنی زمان درخت کاری....اگر هر هفته مبلغی پول برای اینکار کنار بگذارید.....فصل درختکاری میتونید دست کم بین 100 تا 200 نهال بکارید....
از قدیم تو ایران زمین رسم بوده هر فرزندی بدنیا میاد تو سالروز تولدش یک درخت کاشته بشه.وقتی 21 سالش میشد....اون زمینو با درختاش بهش هدیه میکردند...باری.....حالا شما به زمین بدهکاری به تعداد سالهای عمرتون....چون خیلی وقته کسی این رسمو به جا نیاورده.....
پس یالا...پول نهالهای سن و سالتو کنار بگذار که امسال باید بکاریشون.....
نیازی نیست الان حرصشو بخوری چی بکارم کجا بکارم.؟؟؟؟؟؟
من به موقش بهتون میگم چطوری و کجا و چی بکارید....فعلا پولشو پس انداز کن...بسته به نوع نهال که ثمر ده باشه یا خیر قیمتش فرق میکنه.....بین 5 هزار تومان تا 50 هزار تومان.....حالا بهترین درخت برای کشور ایران چیه؟
درختی که اب کمی میخواد .....نگهداری نیاز نداره...و زمین اطرافشو نابود نمیکنه...
البته بستگی به جایی هم که کاشته بشه داره.....
شما چند تا درخت بدهکاری به زمین؟؟؟؟؟ خانوادت چند تا درخت بدهکارن؟

حس مفید بودن.......


چقدر تو زندگی شخصی و اجتماعی احساس مفید بودن دارید؟
این حس خیلی مهمه....وجودش انگیزه زندگی و ادامه دادن....باعث امیدوار شدن بشر....چقدر این حسو دارید و چقدر تلاش میکنید این حسو تقویت کنید و باعث رشد و شکوفایی اون بشید؟؟؟؟
یک معلم .....پزشک.....یک مهندس.....معمار..شیمیست...کشاورز....رفته گر .....و هر کسی تو این جامعه با حس مفید بودن به زندگیش ادامه میده......
ولی وقتی این حس جای خودشو به وظیفه...تکرار...و پول دراوردن برای ادامه حیات میده.....اونوقت فاجعه رخ میده...هدفهای اشتباه جایگزین میشوند.
پزشکی میشود تجارت...دبیری میشود رقابت و تجارت...مهندسی میشود بساز و بنداز و تجارت....مدیریت میشود ماست مالکاری و تجارت...کشاورزی میشود کود شیمیایی و زود بکار و برداشت کن و تجارت....
احساس بی مصرفی.بیعلاقگی.....یکنواخت بودن و تکرار جایگاه مفید بودنو میگیره...افسردگی جامعه رو میگیره..و نارضایتی پیش میاد....همه شروع میکنند به غر زدن و از صنفهای یکدیگر انتقاد کردن.....
( من قصد توهین به هیچ صنف یا گروه یا قشر خاصی در اجتماعو ندارم...مثال زدم .پس لطفا جبهه نگیرید )
آیا شما حس مفید بودنو دارید؟ اگر بله.....چطوری؟ چکار میکنید برای ایجاد بیشترش؟

نیاز به کامل بودن......

نیاز به کامل بودن..درست بودن ......بهترین بودن
کلا ملت با حالی هستیم...مهربان با قلبی گشاده... ولی کمی ایراد گیر و تو ذوق زن...شاید چون زمانه به ما سخت گرفته..یا شاید چون پدر و مادرها همیشه از ما خیلی انتظار داشتند اینطوری شدیم.......
به هر چیزی گیر میدهیم...ایراد گیری و انتقاد و قضاوت جزیی از وجود ما شده....صبح جلوی ایینه به قیافه قناس و موهای جنگلی خودمون گیر میدهیم و سر سفره به نشستن بچه بیچاره .....یا حتی به رنگ لباس همسر ....شاید مجردیم و گیر نداشتن زندگی شخصی خودمونیم و گیر میدیم به متاهلین که چرا قدر داشته هاشونو نمیدونند.......شایدم متاهلی خسته هستیم در حسرت یک روز زندگی مجردی...باری....ایراد گیری و بهانه جویی با خطای رانندگی یک راننده تاکسی ادامه پیدا میکنه....اتوبوس دیر میکنه.ترافیک اعصابو خط میندازه....اگر دانشگاه میرویم که باید منتقد دنیا شویم.....اگر کاسبیم که گیر فرهنگ نداشته ملتیم.....معلم حرص شاگرد بی ادبو میخوره.....شاگرد در پی انتقاد بیسوادی معلم....هر صنف و هر کاری در پی ایراد از صنفی دیگر....ته تمامی این انتقادها میرسه به دولت.....مردمانی هستیم شیرین..پوست ویفر بچه از پنجره ماشین بیرون انداخته میشه در حالیکه پدر پشت چراغ قرمز به راننده سبقت گیرنده فحاشی میکند...و بعد مادر از نبود فرهنگ حرف میزند.....ما ملتی ساده هستیم....هر مطلبی را نخوانده کپی میکنیم و بعد با افتخار میگوییم ما روشنفکریم....سنتهای درست هزار ساله رو مسخره میکنیم و خرافات احمقانه را با اغوش باز میپذیریم.....ما ملتی هستیم که براحتی فریب دودوزه بازی میخوریم و خیلی راحت به صداقت دوست شک میکنیم.....
شاید چون ملتی هستیم کمالگرا.....که هیچ چیزی رو همونطوری که وجود داره نمیخواهیم......ما هر کسی.....هر چیزیو......کامل میخواهیم......و همین بازار ریاکاری و تملق و دروغو داغ میکنه......داغ داغ داغ........

نتیجه........

نتیجه...
پستی گذاشتم درباره نیاز...خیلی جالب بود اکثریت کسانی که کمبودی در محله و شهرشون دیده بودند این بود....
1- مشکل آسفالت شهری2 - ترافیک و خیابانهای شلوغ 3- نبود سطلهای زباله
4- رانندگی اشتباه ملت 5- نبود فضای سبز کافی 6- خیابانهای مخصوص دوچرخه سواری 7- نبود امکانات برای بیماران با مشکلات روحی و روانی و عدم رسیدگی
8- کمبود تاکسی و اتوبوس 9- زیبا سازی محله های و رنگ زدن دیوارها
10- سیلاب گیر ها 11- نمای زشت ساختمانها 12- نبود فروشگاه محصولان ارگانیک گیاهی 13- انباشتن زباله در بخشی از خیابانها 14- نبود مراکز جنسی
15- عدم توجه به ارتفاع دریچه های فاضلاب در خیابان و مزاحمتش برای رانندگی
16- نبود شهر بازی 17- نبود سینما 18- نبود مراکز اموزشی 19- نبود ایستگاه تاکسی یا اتوبوس در نزدیکی مجتمع زندگی 20- سرعت گیر داشتنهای فراوان در خیابان محل زندگی 21- نیمه کاره موندن پروژه تله کابین 22- نیمه کاره موندن پروژه مترو 23- نیمه کاره موندن پروژه جاده کمربندی 24- نبود امکانات درمانی
25- تجمع بخش درمانی در گوشه ای از شهر و دور بودن از دسترس اونور شهر
26- نبود سرویسهای بهداشتی در سطح شهر 27 - اشغال نیمی از خیابان توسط مصالح ساختمانی 28- نبود مراکز تفریحی برای دختران 29- دراوردن بی مورد درختان سطح شهر و جاده ها 30- مشکل آب رسانی به محله 31-رسیدگی به حومه شهر 32- الودگی اب و هوا 33- وجود گربه ها در محله ها
دوستان عزیز اینا کمبود ها بود..باقی که فرمودید مشکلات هستند
1- بیکاری 2- ایجاد شغلهای کاذب 3- از بین رفتن شغلهای مورد نیاز جامعه
4- نبود شادی 5- نبود ارامش 6- نبود دل خوش 7- فقر فرهنگی 8- دزدی 9- پشت پا زدن به هم در تجارت به قول دوستی خصوصیت روباهی اصناف 10- نژاد پرستی 11- خانوادگی کردن همه امور
و خیلی مشکلات دیگر
دوستان به لیست بالا نگاه کنید....ایا خیلی سخته برطرف کردن این مشکلات؟ ایا همه این مشکلات و کمبودها گره در دست دولت داره؟ یعنی رانندگی اشتباه یا تنفر مردم از حیوانات رو دولت میتونه درمون کنه؟ یعنی فقر فرهنگی دلیلش چیه؟ اینهمه کتاب؟ اینهمه باسواد ؟ اینهمه اقا و خانوم دکتر؟؟
چرا ایرانی جماعت به جای حل مشکلات و برطرف کردن نیازها و کمبود فقط یاد گرفته نق بزنه؟
راهکار ارائه بدهید...چطوری میشه این کمبودها رو برطرف کرد؟ چطوری میشه باعث ارامش شد؟ چطوری میتونیم باعث پیشرفت این مملکت شویم؟ چطوری میتونیم برای نسل اینده یک سرزمین خوشگل و اباد یادگار بگذاریم؟؟؟؟؟؟
ببینم همتون دارید به رفتن فکر میکنید؟؟؟؟؟؟ چرا اون حس مبارز برای وطن خودتون به کار نمیبرید؟؟؟؟؟ یعنی یک تغییر کوچک اینقدر براتون سخته؟؟؟؟؟
راه کار بدهید....و نیازای دیگرو نام ببرید....من منتظرم..ممنون

یکم تلاش برای نگهداری داشته ها.....


پست قبلیمو یادتونه؟ درباره بذر افشانی در بیابان؟؟؟؟؟ این چند روزه حسابی تهران فیض برده از باران.....خوب بعدشم حتمنی کلی تهرونی با مرام راهی بیرون شهر میشوند برای بذر افشانی.....کار زیاد سختی نیست ...یک مقداری شنبلیله و زنیان و زیره و رازیانه و هندوانه تلخ (ابوجهل ) یا هر بذر سازگار با خشکی زمین و بی ابی......پخش کنید در بیابانهای اطراف تهران....
و اما توصیه های بعدی برای این فصل : همیشه باقیمانده برنج و خورشتو جداگانه در ظرفی چیزی در بالکن ...بگذارید برای پرنده ها...یا باقیمانده غذاتونو در جدول و باغچه کنار پیاده رو بگذارید برای گربه ها ...تا مجبور نشن برن تو سطل زباله...
وقتی میروید بیرون شهر ...مقداری نان خشک با خودتون ببرید و برای سگها و پرندهای بیابان پخش کنید....ادمیزاد چیزی ازش کم نمیشه اگر حواسش به محیط زندگی و دورو برش باشه... ظرف اب تمیز در بالکن بگذارید...در جدول خیابانها و محل زندگیتون برای گربه ها...گربه نمیزاره موش محل زندگیتونو برداره...کافیه یکم باهاش مهربون باشید...همینطوری با گربه و سگ بدجنس و بد اخلاق باشید کل شهرهای ایرانو موش برداشته...در افسانه ها امده وقتی کفر و فساد روی زمینو بگیره به دستور خدایان موش از زیر زمین به روی زمین میاد و همه چیو نابود می کنه...موش ریشه درختها و محصولات کشاورزی رو میخوره....با خودش کلی انگل و ویروس و باکتری منتقل میکنه...حالا هی با گربه و سگ بد باشید......به خدا گناه دارند این موجودات خوب و دوست داشتنی..
تا توصیه های بعدی خدا پشت و پناهتون.....

دلسوزی..

دلسوزی واقعی.....
این چند وقت به شدت مشغول کار بودم....یعنی از شهریور تا الان من واقعا روزانه بالای 12 تا 15 ساعت مشغول بودم و خستگی و بیخوابی های پی در پی انرژیمو گرفته....کمی بیتاب و بد اخلاق شدم و کم کم دارم کم میارم در حوصله و صبر....در کار من خیلی دیکتاتورم و کارگرا پشت سرم میگویند گژتاپو.....ولی این روزا زبون بسته ها کلا معتقدند من خود هیتلرم.....باری.....فشار کار و برداشت محصول و رسوندنش به جایگاه اماده سازی و فراوری یک ور......بسته بندی و طراحی برچسب و پوستر و تبلیغات یک ور دیگر...برای صرفه جویی تا حالا با هیچ شرکت تبلیغاتی وارد مذاکره و همکاری نشدیم و همه کارها رو خودم و خواهرم انجام می دهیم.....ولی ازونجا که خدا بزرگ و به اندازه تلاش ادم روزی میرسونه...این چند وقت بعد از 4 سال کار مداوم و تلاش....رو غلتک افتادیم و چند سفارش کوچک و بزرگ پشت سر هم داشتیم.....یعنی فشار کار چند برابر شد برای رسوندن و تحویل به موقع......دیروز نشستم و 2 ساعت وقت گذاشتم و لیبل و برچسب طراحی کردم برای روغنهای مخصوص ماساژ .....با ذوقی و شوقی برای دوستم تو فیس فرستادم که نظرشو بگه......یک دوست خوب و منطقی که روی تصمیم و حرفش خیلی حساب میکردم و میکنم......خلاصه ایشون نظرشو خیلی سرد و بی تفاوت داد...نمیخواست دلمو بشکنه ولی بلاخره گفت به دلش نمیشینه و خلاصه طرح یک جوریه.....گفت شاید ایراد از فونت باشه....صادقانه بگم....من یک شیر ماده مردادیم که خیلی برام سخته کسی مستقیم از کارم ایراد بگیره یا انتقاد کنه.....ناراحت شدم...بعد عصبانی شدم...به سختی خودمو کنترل کردم به دوستم حرفی نزنم.....گناهکی متوجه شد و گفت از یکی از دوستای خبره در طراحیش هم نظر میپرسه....بنده خدا کلی وقت گذاشت و 4 ساعت تمام سر این موضوع بحث کردیم.....حس کردم طرحم رو مسخره کردند (این حس و فکر اصلا درست نبود ...چون دوستم کلی برای من وقت گذاشت و از کارش زد تا بتونه منو اروم کنه و دلداری بده....درست انتقاد کنه و من از سر بدبینی فکر کردم دارند مسخرم میکنند..)و خلاصه بیشتر اتیش گرفتم..ولی چون برام نظرشون مهم بود.....تحمل کردم.ولی دوستم این وسط خودش شدیدا از ماجرای پیش امده ناراحت شد و هی سعی میکرد با تغییر موضوع و حتی اقرار به اینکه اشتباه متوجه شده برچسبا رو تایید کنه و منو دلداری بده......خستگی.....بیخوابی....کلافگی......گیجی....عصبانیت...دلم میخواست یک کاری کنم ولی مات شده بودم....حس میکردم خستگی کل اونهمه کار رو دوشم مونده و کارام کلا بی ارزش شدن.....اصلا نمیدونم چه مرگم شده بود.....شاید زنانگیم میخواست دوستم فقط تاییدم کنه و بهم بگه سارا کارت عالیه......ولی دوستم صادقانه به جای تایید احمقانه حقیقت تلخو بهم گفت......ساعت 4 صبح رفتم که یکم بخوابم.....خوابم نمیبرد...حس میکردم باید یک جوری روش کارمو تغییر بدم.....ساعت 6 بلند شدم و برگشتم پشت سیستم و کلی جستجو و تازه متوجه عمق فاجعه شدم......طرح من غیر اصولی....بدرد نخور و خیلی پیش پا افتاده بود....یک طرح کودکانه.بیشتر شبیه خط خطی میموند...پای طرحای حرفه ای.....
دوستم...میتونست با تملق و چاپلوسی از سر خودش باز کنه....پیه عصبانیت و تند خویی منو به تنش مالید و حقیقتو گفت ......حتی خودش تحت فشار کلی ناراحت شد......ولی موفق شد چشمای منو باز کنه......بیدارم کنه..جدی جدی خواب بودم......
بودن برخی از ادما تو مسیر زندگی نعمت....بعضی ادمها از ادم دورند......ولی وجودشون ..انرژیشون .همیشه باعث میشه ادم به سمت موفقیت گام بردارند.دلسوزی واقعی دارند و اهل دروغ و ریاکاری و زبونبازی نیستند....ترجیح میدهند تو این بحثا خودشونو ادم بد و تلخه بکنند ولی روی حقیقتو با کلام زیبا و ریاکارانه نپوشونن.......باری....نمیدونم با چه کلامی ازش تشکر کنم....فقط باید مینوشتم....دست کم میدونم خودش میاد و میخونه....و میدونه جایگاهش چقدر برام مهمه و عزیزه.....
شما هم ازین دوستا تو زندگیتون دارید؟؟؟؟؟